پایگاه فرهنگی مصباح الهدی

هیئت، هیئت داری، عزاداری...
آخرین نظرات
  • ۱
  • ۰

دریافت فایل | حجم: 6.32 مگابایت

 

با خودم فکر می کنم: اصلا چرا باید رباب با آب هم قافیه باشد؟!

گاه روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند !

حرمله آنقدرها هم که می گویند تیرانداز ماهری نبود.

هدف های روشنی داشت !

چشم عباس...

گلوی تو...

سینه ی حسین...

تنها تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود، سه شعبه بود!

شش ماه، علی بودن را طاقت آوردی!

خون تو، جاذبه ی زمین را از بین برد.

حالا، پدرت یک قدم سوی خیمه می رود، برمی گردد....

می رود، بر می گردد...

می رود....

عرق شرم، مرد را تشنه تر می کرد....

باز هم یک قدم می رود، برمی گردد...

می رود پشت خیمه ها، با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره می سازد

تا دیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند...

رباب می رسد از راه ....

با نگاه... با یک جمله ی کوتاه:

آه!، آقا خودتان که سالمید ان شاءالله...

  • مصباح الهدی

نظرات (۱)

  • محمد محمدی
  • عالی بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">