دیباچه سرفصلهایی از زندگانی امام موسی صدر امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. امام موسی ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزههای علمیه قم و نجف کسب فیض نمود.
اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف حضرات آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند. امام موسی صدر دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبهای در نجف فرا گرفت.دوستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید دکتر بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت الله شهید سید محمد باقر صدر تشکیل میدادند. امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصیل گردید. وی در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیههای حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و با زبان مکتب اهل بیت به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل میداد.
امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود: 1) بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان 2) پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان 3) تأسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزهای اسرائیل امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزههای علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغههای خارج از لبنان ایشان را تشکیل میدادند. امام موسی صدر در 3 شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دورهای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسماً تکذیب نمود.
مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماماً دال بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان در قید حیات بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را میگذراند. و الله علی رجعه لقادرٌ. نوشتار حاضر سخنرانی امام موسی صدر در هفتم مهر ماه سال 1344 است که در دارالتبلیغ اسلامی قم در جمع روحانیون و مبلغین برجستة حوزه علمیة قم از جمله شهید مرتضی مطهری، شیخ مرتضی حائری و ... بیان گردیده است. این سخنرانی درباره ضرورت تجدید نظر در شیوههای تبلیغ دینی ایراد شده و در آن با اشاره به نظم و تشکیلات منظم در مسیحیت انتقاداتی نسبت به پراکندگی و عدم تشکیلات در شیعیان مطرح شده است.
برای بنده موجب بسی افتخار است که خارج از برنامه دعوت شدهام و آقایان اجتماع کردهاند تا به این سخنرانی گوش فرا دهند. این افتخاری را که به بنده محول شده است، تکریم و احترام فوقالعادهای میدانم و از این بابت به خودم میبالم. البته آقایانی که این افتخار را به بنده دادهاند، خیلی هم راه دوری نرفتهاند، چون برفرض هم که لیاقت ذاتی نداشته باشیم، یک سرباز از جنگ برگشته هستیم. یعنی محل کار ما را خداوند متعال در جایی قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملاً تلخی کوتاهی کردن را حس میکنیم. ضربتهای شکننده و خرد کننده دشمنان اسلام را از نزدیک لمس میکنیم. یعنی بنا به اصطلاح جنگی، در خط آتش هستم، خوب، اگر سربازی را که از جبهه برگشته، مورد تکریم و احترام قرار دهند، کار نابجایی نیست! امیدوارم که بتوانم در این مدت خیلی کوتاه، خلاصهای از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم که در اینجا تشریف دارند برسانم.
نظم و انضباط از نظر قرآن آیهای را که در ابتدای سخنرانیم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار میدهم، «و السماء رفعها و وضع المیزان» از این آیه چه چیزی به نظر آقایان میرسد؟ خداوند در مقام بیان نعمتهای خودش، پس از ذکر چند نمونه، میفرماید که:«آسمان را برافراشت»؛ بعد میفرماید:«و ترازو گذاشت»؛ «و السماء رفعها و وضع المیزان» خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند کجا ترازو گذاشت؟ این ترازویی را که خدا گذاشته، آنگاه که آسمان را برافراشته، کجاست؟ شاید معنایش اینطوری باشد که بنده میفهمم، که منظور از «وضع المیزان» این است که، خدا جهانی را که خلق کرده و آسمانی را که برافراشته، بر اساسی منظم، دقیق و حساب شده بوده است. یعنی خدا این جهان آفرینش را بر اساس حسابی دقیق که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است.
به خصوص که قبل از آن به آیه «الشمس و القمر بحسبان» نیز اشاره شده است. یعنی خورشید و ماه پدیدههایی حساب شده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایها الناس! این عالم بزرگی که ما در آن زندگی میکنیم، با نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. یعنی نظم و انضباط بر جهان حکومت میکند خوب، چرا خدا این حرف را به ما میزند؟ «الا تطغوا فی المیزان» برای اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بلبشو و بینظمی، جز فنا در این دنیا، نتیجهای ندارد. زیرا دنیایی است که همه چیزش منظم است! ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر میرسیم و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم.
این اصل به ما یاد میدهد که در همه چیزمان، در زندگی داخلیمان، در زندگی مالیمان، در وضع درس خواندنمان، در وضع جواب نامه نوشتنهایمان، در معاشرت با دوستانمان، در روش تحصیلی و روحانیمان، در روش تبلیغاتیمان و در هر چیزی که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم! و اگر منظم نباشیم، نابود و بی اثر خواهیم شد. درست مانند کسی که در شهری با هوای استوایی و گرم، بخواهد لباس پشمی به تن کند و برای گرما آماده نباشد. یا کسی که در زمستان بخواهد لباسی نازک بپوشد. یا کسی که بر خلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمی البته نمیتواند موفق شود. دنیا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر کسی بخواهد بی نظمی کند، در این دنیا به نتیجه نمیرسد. و هیچ تردیدی در آن نیست. حالا، این مطلب از آیات بسیاری استنباط میشود. اینکه جهان آفرینش جهانی منظم است، هر چیزی به مقدار است، «و ما ننزله الا بقدر معلوم»، «و انبتنا فیها من کل شی موزون» بارها در قرآن تکرار شده است و آقایان بهتر میدانند، شاید دهها آیه به خصوص این مسئله را به انسان تذکر میدهد که این عالم منظم است؛ دقیق است، حساب دارد، بادش، هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهای موسمیاش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روی حساب است. ای انسان! تو هم اگر میخواهی موفق شوی و اگر میخواهی در این جهان از عمرت بهره ببری و به نتیجه برسی، باید با جهان آفرینش همآهنگ باشی و منظم شوی، این سخن قرآن است. حال اگر کسی گفته است که بی نظمی بهتر از نظم است، به نظر بنده خلاف آن چیزی است که ما از قرآن میفهمیم. این یک مقدمه مختصر. اما مقدمه کوتاه دوم! بنده نمیخواهم تفسیر بگویم یا نصیحت کنم، یعنی زیره به کرمان ببرم! بنده میخواهم مشاهدات خودم را برای آقایان بیان کنم، منتها یک مقدمه مختصر برای آقایان عرض کردم. مقدمه دوم و باز کوتاه این است که روزگاری در صدها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردی بود. دولتش دیکتاتوری بود.
استبداد بود، فردی بود، تجارتش بر اساس معاملات فردی بود، یک نفر یک نفر تاجر بودند. دخل و خرجش را هرکس خود انجام میداد، همه چیز در دنیا صورت فردی داشت. زراعتش، تجارتش، خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامهاش و همه چیز به شکل فردی بود. در این دنیا، اگر ما یعنی قوای دینی و راهنمایان اخلاقی بشر به صورت فردی فعالیت میکردیم، تا حدودی معقول و روبه راه بود. عیبی نداشت. برای این که ما هم هماهنگ با همه بودیم. یکی در مقابل یکی! آنها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعی و سازمان یافته درآمده است، دولتها، جبههها و سازمانها دارند، تجارت به صورت شرکتهای وسیع و محیرالعقول در آمده، تبلیغات مؤسسات وسیعی دارد، مطبوعات، جبههها تأسیس کردهاند؛ سیاستمداران احزاب را به وجود آوردهاند؛ فلاحت و کشاورزی مکانیزه شده و در قالب شرکتها درآمده است. در این دنیای سازمانی، اگر ما باز بخواهیم تک روی کنیم، به نظر من نهایت سادگی است. ما اگر امروز عمل دسته جمعی نداشته باشیم، کلاهمان پس معرکه است. که هست! برای این که همه چیز منظم و سازمانی است. شما دست روی یک جا بگذارید که تنها راه بروند، بی سازمان راه بروند، بی تشکیلات راه بروند، یا تک روی کنند! نمیتوانید پیدا کنید! اینها دو مقدمه عرض بنده بود، مقدمه اول این که جهان منظم است پس نمیشود بی نظم زندگی کرد. مقدمه دوم این که جامعه امروز همه چیزش مؤسساتی، سازمانی و تشکیلاتی است و اگر ما بخواهیم بیسازمان و بیتشکیلات فعالیت کنیم، موفق خواهیم شد. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر! اگر هم نپذیرفتید، مثل پنجاه سال پیش تا حالا میماند که همهمان خرد شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هرکس با دیگری تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بی شماری برایمان پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفتهاند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم میمانیم! میل خودتان است. میخواهید بپذیرید، نمیخواهید هم نپذیرید! اینها دو مقدمه کوتاه بنده بود.
مشاهدات من از نظم و تشکیلات دیگران حالا برای این که عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمان یافته هستند، دیگر مشاهدات خود را بیان میکنم. لبنانی که بنده در آن هستم، یکی از پایگاههای مسیحیت و بلکه بزرگترین پایگاه مسیحیت غربی در خاورمیانه است... بنابراین بنده تا حدودی از کار مسیحیان مشاهداتی دارم. از طرفی سفری نیز به فرنگ رفتهام. واتیکان را دیدهام؛ در جلسه تاج گذاری پاپ شرکت کردهام و لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکی جهان هم تا حدودی از نزدیک مطلع شدهام. دیگر آن که سفری نیز به آفریقای شمالی و قاهره رفتهام و از مؤسسات سنی نیز تا حدودی اطلاع پیدا کردهام.
ارتباط زیادی هم به واسطه لبنانیهای مقیم آفریقای سیاه با آفریقای سیاه دارم.لذا از فعالیت مسلمانها در آفریقای سیاه کمی مطلعم، در بعضی از کنگرههای اسلامی جهان شرکت کردهام و با مسلمانان دنیا و رهبران دینی آنها هم کمی آشنا هستم. یعنی یک تصویر اجمالی و خلاصهای از فعالیتهای مسیحیان و مسلمانان غیر شیعه میخواهم امروز برای آقایان ترسیم کنم.
فعالیتهای تبلیغی مسیحیان اما مسیحیان! خدا میداند که وقتی متذکر نوع فعالیت مسیحیان میشوم، دلم از کم کاری خودمان به درد میآید! این مردمی که دینشان، دین رهبانیت است! آن هم «رهبانیه ابتدعوها» به قول قرآن! «ما کتبناها علیهم» رهبانیت تارک دنیا! اینها چطور اینقدر منظم شدهاند؟ در مجلهای که یک شمارهاش مخصوص تشکیلات کاتولیکی دنیا بود خواندم که سازمان احزاب دنیا، حتی احزاب سری و زیرزمینی روسیه را پشت سرنهاده است! شما تصور کنید که با حکومت پلیسی که در روسیه است، اگر یک حزب سری ضد دولتی بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله میگوید، تشکیلات کاتولیکی دنیا، از احزاب سری دنیا هم منظمتر و مجهزتر است. این مردم تارک دنیا، چنین تشکیلاتی دارند! حالا ببینیم که چگونه کار میکنند؟ تشکیلات اینها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیساهایشان است. کشیشها و اداره کنندگان کلیساها یک دستهاند. دسته دیگر دیرهایی در مسیحیت هستند که از نظام کلیساها استقلال دارند. این دیرها از نظام کلیساها استقلال دارند. این دیرها خود مؤسسات مستقلی هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند.
وظایف کلیسا این تشکیلات بسیار مقتدر کلیسا، در اداره امور مذهبی مردم به قدری دقیق است که اگر در دهی از دهات تنها یک خانواده مسیحی حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصی به آنجا میرود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان ده مهمی هست که مرکز شیعیان است و «جبع» نام دارد. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقه پیرامون آن هم شیعه است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحی وجود دارد. نه این که بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانه، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحی هستند، این ده کلیسایی دارد. آقای کشیش روزهای یکشنبه میآید در کلیسا اقامه نماز میکند و باز میگردد. ده دیگری هست به نام «روم» که نصف آن مسیحی است و نصف دیگر آن شیعه.البته آن نیمهای که مسیحی است، جمعیت چندانی ندارد. یعنی سکنه آن چند نفری بیشتر نیستند، شاید مجموعاً به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهای یکشنبه کشیشی برای تعلیم امور دینی محصلین به ده روم میآید، درس خود را میدهد، باز میگردد. یعنی شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحی که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلاً نمییابید! حالا شما تمام کاتولیکهای دنیا را تصور بکنید که بالغ بر 500 میلیون نفر هستند. این که این 500 میلیون نفر را اینها چطور باید کنترل بکنند، خدا میداند! خوب، در مقابل اینها ما هستیم! که مثل گوشت قربانی در وسط افتادهایم، هر کس بخواهد چنگی از ما میقاپد! دهاتی داریم که مسیحیها در آن تبلیغ میکنند؛ دهاتی داریم که فرق دیگر در آن تبلیغ میکنند دهاتی داریم که بهاییها در آن تبلیغ میکنند؛ و همین طور میبرند! خوب، این وضع کلیساهای مسیحی است. البته غالباً مدارسی هم وجود دارند که تابع کلیساها هستند. اینها نظیر همان ملاهای قدیم ما هستند که در هر دهی به صورت مدرسه تأسیس شدهاند. کشیشها این مدارس را اداره و در آن تدریس میکنند.
سازمان وسیع دیرها قسمت دوم که بسیار عجیب است، مسأله دیرهاست. یسوعیها را برای شما مثال میزنم این یسوعیها اول در اثر کوتاهیهایی که کلیسا طی قرون وسطی نسبت به امور دینی و مذهبی و علمی کرد، تأسیس شدند. «لوتر» ی آمد، پروتستانها آمدند، و از کاتولیکها منفصل شدند، جوانانی بودند که به نام «یسوعی» متشکل شدند و یک سلسله کارهایی را شروع کردند، آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافی در آمده، به صنف معینی بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است.
ایشان برای این که با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتی درست کردند که در حقیقت صبغه فرهنگی داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیشهایی تربیت کردهاند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیکدان و شیمیدادن هم هستند و هکذا ... تمایز اینها با مردم عادی فقط یک یقه سفید است والا لباسشان عین لباس عادی است. کارشان هم اداره امور بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس حرفهای، دارالایتام و درمانگاههاست. طبیعی است در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست. اگر برای شما عرض کنم که «روبرت کخ» کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید! اگر عرض بکنم که بسیاری از کاشفین نظریات جدید کشیش بودهاند، تعجب نکنید! یکی از اینها همین کشیش بلژیکی «لومتر» است که اصل توسعه عالم را کشف کرد که عالم دارد دائماً گسترده تر میشود... با اینکه کشیش است، اما اطلاعات کیهانی او به قدری زیاد است، که نظریاتش مورد اقتباس همه دانشمندان قرار دارد. یعنی شما در میان طبقه کشیشها میتوانید، طبیبهای خوب، مخترعهای بنام، فیزیک دان های خیلی مهم، شیمیدان های خیلی مهم، وکلای عدلیه معروف و ریاضی دانان برجسته، بیابید...
اینها با این اوصاف چه کار کردند؟ آمدند و مجاری امور را به دست گرفتند. همان مجاری الاموری که بر اساس اخبار و احادیث ما باید به دست «العلما بالله» باشد. این مجاری امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل، عدلیه، ریاضی دان، فیزیکدان و ... آن وقت خدا میداند که اینها در مؤسساتشان چه میکنند! تصور نکنید که صریحاً تبلیغ مسیحیت میکنند. هرگز! بلکه با عمل، بااخلاق، و با روش مردمداری، مردم را جذب میکنند. بنده در طول سال گذشته 14 جلسه با یک جوانی به نام «شفیق قاسم» اهل «صیدا» که از اهل سنت است، مشغول صحبت بودم. این جوان در مدرسه یسوعیهای لبنان مشغول درس خواندن بود و بعد از اینکه درسش تمام شد تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحی شد! یعنی صریحاً مسیحی بودن خود را اعلان کرد. ما جوانی داریم از خانواده عسیران، که از خانوادههای محترم شیعه در لبنان است. او الآن کشیشی شده است به نام «عفیف عسیران». چنین نمونههایی وجود دارند. تصور نکنید که مسلمانها از اسلام بیرون نمیروند. خیر! بیرون میروند، متأسفانه!
به هر حال کشیشانی را که عرض کردم، مجموعهای از خبرگان و متخصصینی هستند که در همه رشتهها تخصصی دارند و اداره امور دانشگاهها را بر عهده دارند. اینها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند! آقا بشنوید! یک مؤسسه دینی مسیحی چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارد.چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالایتام و مدرسه حرفهای و موسسههای مشاورهای و روضه الاطفال و باغ کودک و سالنهای ورزشی و سالنهای سخنرانی و هزار برابر این، موسسههای اجتماعی دارد... اینها طبق آماری که خودشان دارند، 300 میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کردهاند، آقا هر چه باشد 300 میلیون نفر آدم بی سواد که با سواد شدهاند، تحت تأثیر اینها قرار میگیرند. البته همهشان هم مسیحی نشدند، تعدادی هم شدند! این موسسه تنها یک دیر از دیرهای مسیحیان، به نام دیر یسوعی است. و هکذا سایر دیرها...! اضف الی ذلک دیرهای «فرانسیسکن» و «دومنیکن» و «عبرین» و «کسلیک» و هزار جور دیر دیگر، که استقلال داخلی و مالی خود را حفظ کردهاند و در عین حال از ارتباطی هرمی با واتیکان برخوردار هستند. کار مسیحیها این گونه است. آن وقت خدا میداند که چطور دارند در این دنیا رخنه میکنند و همه جا را میگیرند! در خود لبنان دیری است به نام «عبرین». دیری کوچک است که در میان بیابان قرار دارد و کشیش تربیت میکند. رفته رفته و در اثر فعالیت کشیشها، مدرسههایی تأسیس شده است. تنها دیر عبرین اکنون 82 مدرسه دارد.
برای پیشرفت دین حق باید تلاش کرد شما تصور میکنید که حق مطلق، خود به خود و بدون تلاش، پیش میرود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده یک عبارتی از پیغمبر( صلی الله علیه و آله) در روز «بدر» برای آقایان میخوانم، ببینید از این حرف چه میفهمید. پیغمبر( صلی الله علیه و آله) در این دعا میفرماید: «اللهم ان تهلک هذه العصابه فلن تعبد بعد». یعنی خدایا! اگر این دسته کشته شوند، تو دیگر عبادت نمیشوی، عجب! معلوم میشود که اگر مردانی، محمدی، فداکاری و اصحابی برای دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نمیشود! دیگر از عبادت خدا، ما چیزی حقتر که نداریم؟ پس اینکه اعتماد بکنیم که آقا، دین ما حق است، مذهب ما حق است و خود به خود راه خودش را باز میکند، به نظر بنده درست نیست. خیر! اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آنطور که الزام است پیش نمیرود، یا کمتر پیش میرود. این آقایان، همین دین را، دین مسیحیت را با تبلیغات، به شدت در اعماق قلبهای مردم داخل کردهاند. چهارده کشیش برای تبلیغ به کشور «اوگاندا» رفتند، اوگاندا یکی از کشورهای آفریقایی است که آقایان حتماً اسمش را شنیدهاید. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایی آنها را خوردند! شما خیال میکنید که هدفشان را رها کردند؟ خیر! چهارده زن تارک دنیا و دختران و راهبه را به جای آنها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند! آقا منفی بافی هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آقا آنها استعمار میکنند» خیلی خوب، اما اگر فداکاری نمیکردند، نمیتوانستند بروند! آنها رفتند و تبلیغ کردند، الآن تعدد مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است. ماسینیون در «سالنامه دنیای اسلامی در سال 1954» مینویسد، که طی سال 1954، شش میلیون نفر در آفریقای سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحیها و تلاشهایی که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحی شدند. البته این طبیعی است. سیاههای بت پرست و سیاههای توتیست و طرفدار درخت و روباه، بعد از اینکه مستقل شدند. دیدند که دینشان قابل عمل نیست. لذا به فکر دینهای آسمانی و جهانی افتادند یهودیت که دینی عنصری است و کسی را نمیپذیرد، بنابراین متوجه شدند که یا به مسیحیت و یا به اسلام باید متوسل شوند. آنها دیدند که اسلام دینی است پاک که سابقه استعمار و غارتگری ندارد. از طرفی عقاید اسلامی روشن و واضح است. یک خدا دارد، تعقیدی در عقایدش ندارد. پس اولاً دینی است که سابقه استعمار ندارد؛ ثانیاً تعقید و مشکلی در عقایدش وجود ندارد؛ ثالثاً احکام قابل عملی و سهلی دارد. این است که به طرف اسلام روی آوردند و شش میلیون نفر در سال 1954 مسلمان شدند. خوب! اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلغ اسلامی، نتیجه این شد که آمدند و آبروی اسلام را بردند! گفتند ببینید این مسلمانها چقدر عقب افتادهاند! ببینید چقدر در کشورهایشان کودتا رخ میدهد! ببینید چقدر کثیفند! ببینید چقدر سطح علمشان پایین است! ببینید که در تمام این مدت، حتی یک جایزه «نوبل» را هم مسلمانها نبردند! چون مسیحیان تمدن اروپایی را با تمدن مسیحی خلط میکنند. در حالی که تمدن اروپایی هیچ ربطی به مسیحیت ندارد. تمدن جدید به رغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلاً تمدنی و ثنی است نه تمدن مسیحی! به هر حال گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان... بعد هم به واسطه همین دیرهایی که عرض کردم، وارد عمل شدند، بچه مریض آفریقایی را وقتی یک موسسهای سالم میکند آقای بی سواد را که باسواد میکند و بعد هم به دانشگاه میفرستد؛ بی پول را که پولدار میکند؛ بی تربیت را که تربیت میکند؛ میدانید چه عاطفهای نسبت به پدران تربیت کنندهاش در او ایجاد میشود. این هم داستان دیرها؛ آن داستان کلیساها بود که ملاحظه فرمودید که یک نفر مسیحی در هیچ نقطه دنیا نیست که بدون رهبری دینی باشد و اگر تنها یک خانواده مسیحی در دهی بود، کلیسایش مرتب و کشیشش مرتب است. این هم وضع دیرهایشان، موسسههای فرهنگیشان، دانشگاههایشان، بیمارستانهایشان و دیگر سازمانهای عجیب و غریبشان که واقعاً شگفت آور است. اینها یک ذره از کار مسیحیهاست.
دنیای اهل سنت حال بیاییم سراغ سنیها و برادران دینی خودمان! آنها هم تا حدودی منظم هستند. الآن در آفریقای سیاه، در لبنان و در کشورهای دیگر، مبلغین فراوانی را از «الازهر» میبینیم. در شهری که من زندگی میکنم، مردی هست به نام «شیخ محی الدین حسن»، که از الازهر فارغ التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم سنیهای «صور» را اداره میکند و هم فلسطینیهای پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را میخواند و هم به خوبی به همه آنان میرسد. موسسههای دیگری نیز دارند که با موسسههای مسیحی مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسهای دارند به نام «المقاصد الخیریه الاسلامیه». برادران سنی ما هم شروع کردهاند. الآن متجاوز از 180 مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسههایی کوچک! حتی در دهات شیعه نشین! آثار کار آموزشی را هم میدانید چقدر است؟ در تمام نقاط دانشگاهشان مرتب و دارالتبلیغ شان فعال است. در بیروت هم مؤسسهای دارند به نام «ازهر» تمام مناطق لبنان کنترل و احصا شده است و برای تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده میشد، البته ازهر، غیر از این که مبلغین مستقیمی میفرستد، مبلغین غیر مستقیمی را نیز از مصر میآورد که همان معلمها و فرهنگیها هستند. اینها یک سری دورههای خاصی را میبینند و به مناطق میروند.
اما وضع ما! آقا آن داستان مسیحیها؛ این هم داستان برادران دینیمان، سنیها؛ آن هم به طور اجمال... اما ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان، چگونه است؟ آقا شما یک نفر را به من معرفی کنید که تعداد روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمیشناسید، چطور میخواهید کار کنید؟ چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید! چند تا روحانی شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید! چند تا روحانی در ایران است؟ بفرمایید! میزان تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونی که در مناطق کار میکنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکیشان مریض و گرفتار شد، به چه وسیلهای میشود به او کمک کرد؟ اصلاً این حرفها چیست؟ آقایان ما کجا میخواهیم زندگی کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجهاش هم میدانید چیست؟ اینجا با دلی خوش نشستهایم، به حقانیت خودمان اعتماد داریم و خیال میکنیم که مطلب تمام شده است، کجا تمام شد آقا؟ آخر مگر میشود بی تبلیغ و بدون کار پیش رفت؟
اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم؟ تبلیغاتمان را منظم کنیم، در دعوتمان هماهنگی به وجود بیاوریم! آقا بنده پای این منبر میروم یک چیز میشنوم، پای آن منبر چیزی دیگر! این منبری یک چیز میگوید و آن یکی چیز دیگر؟ من چطور میتوانم با این تبلیغات متناقض ایمانم را باور کنم و نمو دهم؟ به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزی تحقق یابد. این کارهایی که حالا میخواهیم بکنیم، باید 50 سال پیش، بلکه 150 سال پیش شروع کرده باشیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم. امتیاز روحانیت شیعه این است که وابستگی به جایی ندارد. ما آقا وضعمان خیلی عجیب است! اگر فرزند این دنیا هستیم، دنیایی که «و السماء رفعها و وضع المیزان»، دنیایی که همه چیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصری که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان داده و منظم کنیم. بنده در یک ساعت چقدر دیگر میتوانم بیشتر از این بگویم؟ این از مؤسسات مسیحیها، آن هم شمهای از مؤسسات سنیها! در مقابل اینها آقا، ما باید خودمان را منظم کنیم. واقعاً سؤال اول این است که ما اصلاً چه تعداد روحانی داریم؟ کجاها روحانی داریم و کجاها نداریم؟ وضع دینی مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعی دارند؟ همهمان مسئول هستیم. همهمان باید برای چنین هدفی همکاری کنیم. کار را منظم کنیم. مناطق را تقسیم کنیم. احصاء و آمار دقیقی از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانیونی که در آنجا هستند، از این که چقدر پیش یا عقب رفتهاند، تهیه کنیم. البته ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتی تنظیم بشود، مدارسی به وجود بیاید، درمانگاههایی به وجود بیاید، بیمارستانهایی به وجود بیاید و مدارس حرفهای به وجود بیاید. اگر اینها هم بشود که چه بهتر امیدوارم که بشود. ولی اولین قدم، هماهنگی در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگی را در یک شهر و حتی در یک مجلس نداریم! یکی از این طرف میرود، دیگری عکس آن میرود! اینها کی باید علاج شود آقا؟ کی باید علاج شود؟ چه وقت؟ حالا، اگر چنین تنظیمی به وجود آمد، اگر چنین هماهنگی درست شد، اگر چنین روش صحیحی اتخاذ شد، آن وقت ما خیلی خوب پیش خواهیم رفت. برای اینکه یک کمی هم در آخر سخنم، با حلوای پسین و ملح اول به قول نظامی، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض میکنم که اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلی زودتر و بهتر میتوانیم جلو برویم.
دین ما دین زندگی است در آن ولایتی که ما هستیم گفته میشود که بهترین شیوه دعوت الی الله، یعنی دعوت مردم به سوی خدا، سبکی است که ما داریم. از بنده دعوت کردند در مؤسسهای در لبنان به نام «دیر المخلص» سخنرانی کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکی متعلق به راهبان است و دیگری متعلق به راهبات. این طرف کشیش میپرورانند و حوزه علمیه آنهاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا میپرورانند، در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه که از صور به سوی دیرالمخلص میرفتم، نائب مطران دیر همسفر بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوانها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کردهاند. دنیا هم امروز خیلی فریبنده شده است. این است که اگر بتوانی اینها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنی، کار خوبی است. گفتم خیلی خوب. بنده یک ساعتی در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض میکنم، نه برای خودنمایی است بلکه برای این است که آقایان را خوش دل بکنم که روش تبلیغاتی و حقایق علمی که ما داریم، بسیار بسیار جلوتر، عمیقتر و مؤثرتر از حقایق علمی است که دیگران دارند. بنده در این صحبتی که کردم، بعد از مدتی رییس دیر به مدیر کل تبلیغاتی لبنان که او هم مسیحی است، گفته بود: «آن روحانیتی که «سید موسی» ظرف یک ساعت در محیط دیر ما ریخت، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سال ما به اینها دادهایم.» امیدوارم که حمل بر خودنمایی نفرمایید. این یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهری است که میگوید: اگر زراعت بکنی، عبادت و سجود خداست. اگر با زنت حسن رفتار بکنی، عبادت و سجود است. اگر در بازار تجارت بکنی، عبادت و سجود است. آن دینی که میخواهد همیشه، در همه جا و همه وضع، انسان به یاد خدا باشد، هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافی نمیداند. آخر در مقابل این دین، دینهایی هستند که اصلاً عبادت را جز در محل خاص و جز در شرایطی خاص ممکن نمیدانند! هزار و سیصد سال پیش پیغمبر به ابوذر میگوید: حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن، دین ما اصلاً برای زندگی است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزی، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که میتواند زندگی کند. حتی عبادات ما چنین سمت و سویی دارند... امیدوارم به برکت حقانیت این دین و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز که با این روح پاک و مطهر از همه چیز این دنیا گذشتهاند، بتوانیم این حقیقت را با شکلی منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا در ظرف مدتی کوتاه عقبماندگی چهارصد، پانصد ساله را جبران کنیم.
وقت بخیر
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم ارزقنا شفاعه الحسین (ع) یوم الورود
التماس دعا