آیا هیأت تشکیلاتی و ساختار تشکیلاتی در هیأت تعبیر درستی است؟ تعبیر هیأت تشکیلاتی به معنای اینکه هیأت باید دارای تشکیلات، انسجام و نظم تعریفشدهای در بخشها و ابعاد مختلف خود باشد، تعبیر درستی است؛ البته چیز جدیدی هم نیست. هیأت سابقه درخشان و قدیمی دارد. این سابقه نشان میدهد که دارای نظم و انسجام و تعریف مشخصی بوده که تاکنون باقی مانده است؛ چرا که اساساً بینظمی و آشفتگی باعث نابودی یک نظام میشود. برای روشنتر شدن بحث از روایت امام صادق(علیه السلام) استفاده میکنم. این روایت شریف بسیاری از ابعاد هیأت را بیان کرده است. آن حضرت فرمودند: «اتقوا الله و کونوا اخوه برره متحابین فی الله، متواصلین متراحمین، تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا امرنا و احیوه»1 امام صادقg چند مرحله را میشمارند. اول میفرمایند: «اتقوالله» تقوا در این فضا، فقط اجتناب از گناه نیست. تقوا یعنی عمل کردن بر اساس آنچه مرضی رضای خدای متعال است. بنابراین اصل اول در بحث هیأت و مجلس ذکر، جلب رضایت خدا است که این نکته بسیار مهمی است که متأسفانه خیلیها از آن غافلند. حال آنکه باید توجه داشت که علت محبت ما به اهلبیت، مقام و منزلت آنان نزد خداوند است و در واقع محبت به اهلبیت، شعبهای از محبت به خداوند است. نکته بعدی که امام گوشزد میکنند، برادری و کمکیار یکدیگر بودن است. برادری که به برادر دیگر بهره و خیری برساند: «اخوه برره». این برادری باید توأم با عشق و محبت عمیق باشد؛ لذا فرمودند: «متحابین فی الله». در ادبیات عرب، متحاب جایی استفاده میشود که دوست حاضر باشد برای دوست خود جانش را بدهد. «متواصلین متراحمین»؛ یعنی این برادری و عشق و محبت بین شما مؤمنان و شیعیان باید شما را به اتصال، یگانگی و وحدت برساند. یکی از اهداف و انگیزههای ایجاد تشکیلات، ایجاد وحدت روش و رأی است؛ نظمی که یک هدف و یک آرمان را دنبال میکند. اگر آرمان یکی نباشد، نظم هم محقق نخواهد شد. در بُعد معنوی قطعاً محوریت ذیل اهلبیت صورت میگیرد. در مفاهیم اجرایی ـ عملیاتی نیز این ساختار باید از یک مرکزیت مشخصی اداره شود. بعضیها هیأت را با شورا اشتباه گرفتهاند. ده نفر بیست نفر برای هیأت تصمیم میگیرند. حال آنکه هیأت فراز و نشیب فراوانی دارد و با این روند تصمیمگیری در بین راه دچار مشکلات فراوانی میشود؛ چرا که تمرکز در مدیریت نیست و اصل اساسی تشکیلات در آن ایجاد نشده است. در فراز بعدی امام میفرمایند: «متواصلین متراحمین». تعبیر رحمت مشخص است. سپس میفرماید: «تزاوروا و تلاقوا». اجتماعات را تشکیل بدهید، همدیگر را ببینید، با هم دیدار کنید، و «تذاکروا امرنا»؛ امر ما را یادآوری کنید. خیلیها یادآوری امر اهلبیت را با بردن نام آنها اشتباه میگیرند. امام میفرمایند: «تذاکروا امرنا»، نه «تذاکروا اسمائنا». بعضی میگویند همین مقدار که اسم ائمه در مجالس برده میشود، کافی است. البته قطعاً اسامی ائمه و بردن نام آنها حلاوت و معنویت خاص خود را دارد؛ چنان که در زیارت جامعه هم میخوانیم: «فما أحلی أسمائکم و أکرم أنفسکم».2 اما یقیناً این مقدار کافی نیست. اگر قرار بود که خداوند زیبایی این اسماء را فقط به جلوه بگذارد، دیگر چه ضرورتی داشت که به آنها حکومت و تشکیلات بدهد و برای رسیدن به این حکومت و تشکیلات، آنها را در عرصه عظیم امتحان و مجاهده قرار دهد؟ پس این امر اصل نیست؛ اگرچه خیلی فضیلت دارد. بعد میفرماید: «تذاکروا امرنا و احیوه». بعد از اینکه امر ما را به همدیگر یادآوری کردید، یعنی به تعبیر امروزیها ایجاد گفتمان ولایت، گفتمان مدیریت دینی، گفتمان حاکمیت الهی، نباید در این مرحله متوقف بمانید. مرحله بعدی عملیات است؛ اقدام کنید برای احیا، ایجاد و اقامه امر اهلبیت؛ یعنی ولایت اهلبیت و حاکمیت آنان. از همین تعبیر امام صادق(علیه السلام) میتوان چنین برداشت کرد که وقتی جمعی تشکیل میشود، اگر نظم بر آن حاکم نشود و انسجام و اتحاد در رأی و روش و رفتار وجود نداشته باشد، نمیتوان امر ائمه را احیا کرد. مگر میشود بدون نظم و انسجام یک هدف را دنبال کرد؟ چنانچه در یک جمع نظم و اتحاد نظر وجود نداشته باشد، در ادامه مسیر، اهداف تغییر میکند، مسیر کج میشود و در رأی و نظرها اختلاف حاکم میشود. وقتی هدفها متشتت شد، اختلاف نظرها مجموعه را با بحران مواجه میکند.
مقصد و هدف هیأت این روایت مقصد ما را تعیین میکند. مقصد و هدف ما از تشکیل هیأت، احیای امر اهلبیت است. احیای امر با احیای نام فرق میکند. اتفاقی که در انقلاب اسلامی افتاد، احیای امر ائمه بود. در خرداد 42 دستهجات عزاداری در حالی که کفن پوشیده بودند، یا مرگ یا خمینی میگفتند. در دهه فجر امسال یک تحلیلگر امریکایی میگفت که خیلی عجیب بود. من این اتفاق را اولین بار بود میدیدم که عدهای کفنپوش در عرصه سیاسی وارد بشوند. برای اولین بار چنین اتفاقی افتاده بود. اگر هیأت هدف خود را احیای امر اهلبیت و حاکمیت دینی تعریف کرده باشد، قطعاً باید انسجام و نظم تعریفشدهای در شاخصها و ابعاد مختلف و تشکیلات منطقی داشته باشد. البته من با مدیریت قوی مخالفم. متأسفانه مدل مدیریت اسلامی تبیین و تدوین نشده است. امروزه تحصیلات یا تجربیات ما در حوزه مدیریت کاملاً متأثر از فضاهای تشکیلاتی غرب است. میخواهیم هیأتهایمان را بر اساس الگوها و بعضی از پارامترهای مدیریتی تشکیلاتی غرب که در ادارهها و مجموعههای فرهنگی اجرا میشود، اداره کنیم. مطمئناً این روش با شکست مواجه خواهد شد. این تشکیلات، تشکیلات اسلامی است؛ بنابراین باید تعریف خاص خود را داشته باشد که البته کار سادهای نیست. باید با بهرهگیری از آموزههای اسلام، مدل مدیریتی هیأتهای مذهبی را استخراج کنیم. در مدیریت اسلامی، همه چیز در کاغذ و تعاریف پوستهای و ظاهری نیست. بخشی از کار اساسی مدیریت، مدیریت پنهان و نامرئی، مدیریت معنوی و گروهی است؛ اموری که در مدیریت غرب مطرح نیست. مثلاً در مدیریت اجتماعی، اعتقاد هیچ جایگاهی ندارد؛ ولی در مدیریت اسلامی اینگونه نیست. مدیریت اسلامی بر اساس دادههایی است که خدا در فطرت انسان قرار داده و او را مأمور به فرمان برداری از خود کرده است. یعنی به انسان سرمایهای را داده و بر اساس آن از او توقع دارد که خداوند را پرستش کند. خداوند ساختار بندگی را هم فراهم و سازههای بندگی را در حوزههای تفکر، رفتار و باور در انسان ایجاد کرده است. اگر ما هم میخواهیم برنامهریزی کنیم، باید این سه حوزه را مدنظر قرار دهیم؛ در غیر این صورت با بحران مواجه میشویم. برنامه موفق، برنامهای است که سه حوزه مذکور در آن لحاظ شده و منطبق با داده و داشتههای فطری انسان باشد. با توجه به این تعریف، میتوانیم ادعا کنیم که بهترین برنامه برای سعادت انسان، برنامه اسلام است. در حوزه هیأت نیز اگر مدیریت و تشکیلات تعریف میکنیم، باید بر اساس مبانی اسلامی این تعریف صورت پذیرد. البته این کار به بحث کارشناسی نیاز دارد. هیأت اگر بخواهد به مقصد نهایی خود، یعنی تذاکر امر برسد، راهی ندارد جز آنکه از تشکیلات منظم، منسجم و مدیریت واحد برخوردار باشد. مگر میشود هیأتی که فاقد نظم است، درباره حکومت که همه ارکان آن مبتنی بر نظم است، صحبت کند؟
موانع تحقق هدف هیأت اما در احیای امر موانعی بر سر راه وجود دارد. باطل بسیار منسجم و منظم عمل میکند. باطل متشتت و پراکنده نیست؛ زیرا یک مدیریت متمرکز به نام شیطان دارد که خود را با مدیریتهای داخلی مثل هوای نفس، دنیا و شهوات کاملاً هماهنگ کرده و اتباع، لشکر و جنود خود را نیز پخش کرده است. هیأت مذهبی نمیتواند در مقابل این مدیریت و تشکیلات منسجم نامنظم و بدون انسجام فکری عمل کند. پس عنصر تشکیلات و نظم، یکی از مؤلفههای اصلی دستیابی به هدف نهایی هیأت است. اگر بخواهیم در تمام ابعاد با حاکمیت طاغوت مبارزه کنیم، این مبارزه نظم میخواهد. نمونه مشخص آن هشت سال دفاع مقدس بود. خیلیها فکر میکنند که در زمان جنگ جبههها به صورت خودکار اداره میشد. چون رزمندگان ما اخلاص داشتند، خداوند هم جبهها را اداره میکرد. مقام معظم رهبری عبارتی دارند که بسیار دقیق و درست است و عمق بینش ایشان را درباره دفاع مقدس نشان میدهد. ایشان فرمودند که «استراتژیستهای جوان ما در جنگ...». ما در جنگ جوانانی داشتیم که مدیریت میکردند. در فتح خرمشهر این برنامهریزی و نظم کاملاً مشهود است. متفکران و دانشمندان جنگ در جهان با بررسی فتح خرمشهر، نکات مهمی را کشف کردند؛ مثلاً قاعده غافلگیری عجیبی در فتح خرمشهر اتفاق افتاد. اگر نظم و برنامه سرلوحه کار قرار نمیگرفت، امکان نداشت با آن عده و عُده کم بر رژیم بعثی غالب شویم. اندیشه، انسجام، نظم، تشکیلات، تدبیر و عقلانیت، مؤلفههایی بود که ما را به پیروزی رساند و هر تشکیلاتی، بهخصوص هیأتها، محتاج این اصول هستند. منتها کسانی که جنگ را تدبیر میکردند، اخلاص را نیز چاشنی کار قرار داده بودند و به همین جهت خدای متعال کمکشان کرد؛ حتی جنودٌ لاتراها (سپاهیانی که دیده نمیشدند) برایشان میفرستاد. در نتیجه یک گروهان بیش از توقع و انتظارش در دل دشمنان رعب ایجاد میکرد. به عبارت دیگر، اصل تدبیر و مدیریت با اخلاص پیوند خورده بود؛ در نتیجه پیروزی نصیب ما شد و بچههای جنگ در این امتحان سربلند بیرون آمدند. پس گام نخست برای نیل به هدف، تبیین آن هدف است. امروزه مجموعههایی مثل مشعر یا مجموعههای دیگری که دغدغه تبیین مبانی اندیشه دینی هیأت را دارند، ضروری است که ابتدا به هدف بپردازند. چندی قبل با بچههای هیأت رزمندگان خدمت آیتالله نوری همدانی رسیدیم. ایشان مثال جالبی زد و گفت که روضهخوانهای ما دیگر نباید مثل روضهخوانهای مثلاً دوره صفویه باشند. باید روضهخوانیها منطبق با روز باشد و با نگاه جدید وارد عرصه کربلا و مقتلخوانی بشوند و آن حماسه را امروزی تدوین و تبیین کنند. چه اینکه حضرت امام این کار را کرد و توانست با استفاده از عَلَم امام حسینg این انقلاب عظیم جهانی را ایجاد کند. ضرورت ایجاد تشکیلات کاملاً روشن است؛ اما بعد از هدفگذاری. شما از تشکیلات شروع کردید، لذا من مجبور شدم که به هدف برگردم. البته الآن هیأتها مذهبی ما تشکیلات دارند؛ منتها تشکیلات ضعف و قوّتها و نقص و ایرادهایی دارد که این کاستیها میتواند اصلاح شود. زیرا معمولاً کسانی که در هیأتها شرکت میکنند، خصوصاً بچههای حزباللهی و انقلابی، با فرهنگ اهلبیت(علیهم السلام) گره خوردهاند و بر اساس همین هم حزباللهی و انقلابی هستند و از آنجایی که فعالیتهای اجتماعی دیگری، همچون تجربه پایگاه بسیج، کانون و تشکیلات علمی دارند، میتوانند از تجربهشان استفاده کنند و موجب بالندگی هرچه بیشتر هیأتها شوند. امروزه هیأتها ما به ضرورت تشکیلاتی کار کردن رسیدهاند؛ منتها یک تشکیلات کامل است، یک تشکیلات ناقص. حتی هیأتهای سنتی ما تشکیلات داشته و دارای ارکانی همچون پیرغلام، ذاکر، منبری و خادم بودهاند. یک نفر هم پیگیر امور مالی و بانی بوده است. این موارد نشاندهنده وجود تشکیلات است. هیچکس بدون اذن در هیأتهای سنتی ما کاری را انجام نمیداد. هر کس میخواست اقدامی صورت دهد، سلسلهمراتب خود را رعایت میکرد. هیأت سنتی هم تشکیلات دارد و اگر فاقد تشکیلات بود، تا حالا باقی نمیماند و دچار انحراف میشد. ولی نکتهای که باید به آن توجه کرد، بهروزرسانی و روزآمد کردن این تشکیلات است. اگر بتوانید امروز یک الگوی تشکیلاتی را نشان بدهید، با احترام به الگوی تشکیلات قبل و با حفظ قوّت تشکیلات سنتی و پر کردن خلأ تشکیلات سنتی، انشاءالله میتوانید در احیای امر اهلبیت موفق شوید.
موفقیت، در گرو عمل هماهنگ قرآن میفرماید: «اصبرو و صابروا و رابطوا و تقوا الله لعلکم تفلحون».3 صبر به معنای این نیست که مثلاً اگر مریض شدیم، صبر کنیم، خدا با ما است. اینجا بحث، بحث مدیریت جامعه دینی و مبارزه در مسیر تحقق آرمانهای الهی و در نتیجه، صبر در راه اعتقادات است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «امضوا علی حقکم و صدقکم؛ درصدد احقاق حق خود برآیید و بدان راه که بهراستى قدم برداشتهاید، ادامه دهید».4 آن حضرت این سخن را پس از جریان صفین و خطاب به خوارج فرمود. در مسیر مجاهده در رکاب امام عادل بحث صبر معنا پیدا میکند. در جای دیگر نیز حضرت فرمود: «لایحمل هذا العَلَم الّا أهل البصر و الصبر؛ این پرچم مبارزه را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق به دوش نمىکشند».5 صبر، یعنی مقاومت بر سر آرمانها. آیه کریمه، بعد از مقاومت، فرمان صابروا میدهد. صابروا با اصبروا تفاوت دارد. صابروا در تعامل با دیگران معنا مییابد. باب مفاعله است، به معنای اینکه با همدیگر صبر کنید. یعنی همافزایی کنید، همپوشانی داشته باشید و همدیگر را تقویت کنید. رابطوا، برقراری رابطه با یکدیگر است. فرمان آخر، رعایت تقوا است. در صورت رعایت این موارد میتوان امیدوار بود که به سعادت و پیروزی دست یافت. در آیه دیگر خداوند چنین دستور میدهد: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا؛ و همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید».6 برخی گمان میکنند که این آیه دستور به وحدت میدهد. حال آنکه مطلبی فراتر از آن میگوید مبنی بر اینکه وقتی محور یک جمع حبل الله و ولی شد، اعتصامش معنا پیدا میکند. یعنی افراد هنگامی که به ولی وصل شدند، قطعاً با هم مرتبط هستند. چرا؟ زیرا مرکز ثقل اتصالشان ولی است. بر این مبنا، اصلاً نمیتوان متصور شد که عدهای برای دین خدمت کنند، اما به صورت جزایر پراکنده عمل کنند. بدون اتحاد و وحدت موفقیتی صورت نمیگیرد؛ چرا که اختلاف شکننده است. البته اتحاد هیأتها مذهبی به این معنا نیست که هیأتها مانند احزاب با یکدیگر مرتبط باشند. بلکه اتحادشان باید حول یک محور باشد که آنهم محور ولایت است. اگر محور اتحاد ولایت باشد، فعالیتها نتیجه میدهد؛ وگرنه اینکه صرفاً با هم ارتباط داشته باشند، ولی هر کس حرف خود بزند، مشکلی حل نخواهد شد. امروزه هیأتهای ما با این معضل روبهرو هستند. باید سران هیأتها را دور همدیگر جمع کرد و حرفشان را یکی کرد. اختلاف نظر سران هیأتها باعث شده تا پتانسیل آنها کاهش یابد. ما در کشور، هیأتهایی داریم که با آنکه چند هزار نفر نیرو دارند، در مواقع بحرانی و حساس، هیچ عملکرد مثبتی از خود نشان نمیدهند. اگر بخواهیم عملکرد هیأتها را ارزیابی کنیم، باید ببینیم این حجم عظیم از هیأتها، چقدر کار نظام را در جنگ فرهنگی پیش بردند. برای بررسی این مقوله، ارتباط لازم و ضروری است؛ ولی به شرط اینکه بر محور ولایت باشد. یعنی هر رئیس هیأتی برای خود حرف نزند. نمیتوانیم به حفظ ارتباط سنتی بین هیأتها بسنده کنیم. زمانه دگرگون شده و نمیتوانیم آن حالت سنتی را ادامه بدهیم. این ارتباط خیلی ثمر ندارد. آن دسته عزاداری ورامین که توانست با خود چند هیأت دیگر را هماهنگ کند و ببرد جلوی گلوله یا هیأتها قم که با هم هماهنگ شدند و به اسم دسته عزاداری، راهپیمایی به راه انداختند، نمونههای موفق در این زمینه بودند. نمونه دیگر، ایام انتخابات است. یکی از چیزهایی که باعث تشتت بین هیأتها میشود، بحث انتخابات است. اختلاف بر سر نامزدها آتش اختلاف هیأتها روشن میگرداند. یک موضوعی سیاسی به این کوچکی که موضوع روزمره و اجتماعی است، باعث میشود که هیأتها در برابر همدیگر قرار بگیرند. این معضل زمانی شکل میگیرد که ارتباط بر محور ولایت شکل نگرفته باشد. نباید هیأت خرج افراد رده پایین شود، هیأت باید برای کل نظام هزینه شود؛ لذا در یک هیأت میتوان با سعهصدر انواع سلایق انتخاباتی را جمع کرد. البته آنها که معاند هستند، قطعاً کنار میروند؛ زیرا وقتی حول ولایت جمع شوند، طبیعتاً معاند و معارض کنار میرود. ولی نامزدهای انتخاباتی که معاند نیستند. منتها یکی ضعیف است، دیگری قوی. اگر این اتفاق افتاد، انسجام هیأتها با همدیگر حفظ میشود.
اولین دغدغه هیأتها روایت شریفی که در ابتدای بحث مطرح شد، تکلیف ما را مشخص میکند. حضرت صادق(علیه السلام) اولین وظیفه را رعایت تقوا معرفی کردند. بنابراین اولین دغدغه و خواسته هیأتها باید جلب رضایت خدا باشد و خلاف نظر او اقدامی انجام ندهند. اگر رضایت خدا اصل قرار گیرد، خودبهخود به وحدت اندیشه و روش و عمل میرسند و یکصدایی و اتصال ایجاد میشود. زیرا تقوا وحدتآفرین است. هر خطبه نماز جمعه بدون استثنا باید با «اتقوا الله» شروع شود؛ زیرا نماز جمعه یک صحنه سیاسی است. در واقع یک عرصه عبادی و سیاسی است؛ ولی چون سیاست و عبادت ما یکی است، یعنی سیاست ما عبادت ما و عبادت ما سیاست ما است، نماز جمعه عرصهای کاملاً سیاسی است. پس اولین توصیه خطیب تقوا است. اگر تقوا حاکم نباشد، آدم به خطا و اشتباه میرود. فرهنگ پرهیز از آنچه خدا دوست ندارد، باید در هیأتها حاکم شود. گاهی متأسفانه در هیأتها مذهبی کارهای خلاف شرع صورت میگیرد. اگر «اتقوا الله» مبنا قرار گیرد، پشت سرش تشخیص درست میآید. علت اینکه میگویند ولی باید تقوا داشته باشد، این است که ولی میخواهد هماهنگی ایجاد کند؛ بنابراین باید تشخیصش درست باشد. خدا آن چیزی را که به ولی خود الهام میکند، به یارانش نیز الهام میکند. در سایه این عنایت خداوند، رفتار افراد، حرف و شعارشان یکی میشود. هیأت ابزار دین برای تعظیم شعائر الهی است. به همین علت هیأت سیستان و بلوچستان، با هیأتی که در کردستان یا اصفهان یا هر جای دیگر است، باید همانند هم عمل کنند. باید در تمام حوزهها با هم ارتباط، همافزایی و همپوشانی داشته باشند. ما باید نمونۀ عینی «امت واحده» بشویم؛ همانی که خداوند در قرآن میفرماید: «کنتم خیر أمه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله؛ شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شدهاید: به کار پسندیده فرمان مى دهید، و از کار ناپسند باز می دارید، و به خدا ایمان دارید».8 این امت واحده کجا شکل میگیرد؟ با مجموعهها، با انسانها، با جمعهای انگیزهمند و هدفمند. ما باید در دنیا نمونه بشویم و برویم به سمت ایجاد امت واحده. برای این منظور باید از تقوا شروع کنیم، مسیرها را به وسیله تقوا درست نشان بدهیم و حول محور ولایت مواظب باشیم که به خطا نرویم و صراط مستقیم هیأت حفظ شود. چنانچه محور ولایت باشد، صراط مستقیم حفظ میشود. ممکن است یکی زنجیر بزند، یکی سینه بزند. شکل ظاهری مهم نیست. ولی نوحهای که نوحهخوان میخواند، باید با نوحه دستۀ زنجیر زن یک حرف را بزند.
ساختار شکنی در عزاداری واحد تحقیقات و مطالعات دانشگاه آریزونای امریکا، دو سال پیش به این نتیجه رسید که نمیتوانند امام حسین(علیه السلام) را از ایران بگیرند. بنابراین باید واقعۀ کربلا را تحریف کنند. این نکته را به خوبی فهمیدند. اگر واقعه کربلا را تحریف کنند، راحت میشود این ملت را شکست داد. پس باید سخنرانی که صحنه عاشورا را تبیین میکند، مثلاً در مصیبت ائمه، مبارزات آن حضرات و ظلمهایی را که به آنان شد، تبیین کند. در مقام ذکر، توسل و نوحه باید این وحدت روش حاکم باشد. البته شکل آن تابع عرف هر منطقه است. متأسفانه در بعضی از شهرستانها برخی اصرار میکنند که بافت سنتی سینهزنیها تغییر پیدا بکند. امام فرمود هیأتها باید سنت خود را حفظ کنند. چه ضرورتی دارد مثلاً یک شهرستان که تک میزند، آن را تغییر دهد و شور بزند. شور زدن و تک زدن جزء قواعد اصلی نیست، بلکه جزء زیباییها و تابع عرف آن منطقه است. بعضیها به قول معروف میخواهند ساختارشکنی کنند. من بچه تهران هستم. از هفت، هشت سالگی در هیأتهای بزرگ تهران بودم. یک قالبی داشتیم، روضه داشتیم، زمینه داشتیم، نوحه داشتیم، واحد نوس؟ داشتیم، بعد واحد سنگین داشتیم، در آخر شور. بعضی از رفقا در قلب تهران هیأتهای بزرگ تشکیل دادند و این ساختار را شکستند. بهانهشان هم ایجاد تنوع بود. حال آنکه میتوانستند در ساختار سنتی و سبک نوحه تنوع ایجاد کنند. نوحه را برداشتند. به جایش چه گذاشتند؟ هیچ! امروزه بسیاری از هیأتها از اول تا انتهای عزاداری شور میزنند. در گذشته ابتدا زمینه میخواندند، سپس نوحه، بعد نوبت واحد میرسید، در آخر شور میخواندند. یک چینش منطقی بود که بر اساس آن مستمع را از همان اول در زمینه به سوز ابتدایی میبرد، بعد در نوحه با تکهتکه کردن نوحه، وسطهای نوحه سینهزنی قطع میشد و مداح شرح و توضیحی میداد؛ لذا روضهخوان دستش باز بود و نوحهخوان به او کمک میکرد. بعد همراه واحد میشد. در واحد یک قصیده یا غزلی بلند خوانده میشد. در آن شعر بلند میشد مقام ائمه را تبیین کرد. بعد از این کار منظم و معارفی که در روضه بیان میشد، مداح در آخر شور میگرفت. در شور مستمعان آزاد بودند تا هر طور که میخواهند عقده دلشان را خالی کنند و فریاد بزنند. شور، واقعاً شور بود. ولی امروزه شور دیگر آن حال و هوا را ندارد. در قدیم، شور، ده دقیقه یا یک ربع طول میکشید؛ زیرا سینهزنها تمام توانشان را مصرف کرده بودند. امام میفرمود که اگر این در سر و سینه زدنها و هیاهوها نباشد، اسلام حفظ نمیشود. خب ما هیاهو را گرفتیم. به جایش ده تا اکو و دو تا سه خواننده گذاشتیم. در واقع شور را با دستگاه درست میکنیم و مستمع، یک تماشاچی است که گاهی اوقات اشکی هم میریزد! حال مداح کجا معارف را بگوید؟ تمام خواندن به شور یا واحد تبدیل شده است. در شور یا واحد اصلاً مستمع مجال ندارد؛ فقط باید سینه بزند؛ آنهم با سبکهای جدید که باید دقت کرد که خارج نزند و از سبک بیرون نیاید؛ آنهم سبکهایی که برخی از آنها از غرب عاریه گرفته شده است؛ لذا اگر دقت بکنید، بزرگترها در این مجالس شرکت نمیکنند و فقط قشر خاصی از جوانان میمانند که علت آن هم جاذبههای سبک است. کسانی که به دنبال معارف هستند، در این مجالس شرکت نمیکنند؛ چرا که معتقدند چیزی از معارف دستگیرشان نمیشود. اشعار هم به همین منوال عوض میشود. شاید هشتاد یا نود درصد از اشعاری که در هیأتها خوانده میشود، معاشقه است و معارفه نیست. البته معاشقه برای بعضی از بخشهای خواندن لازم است؛ اما نه اینکه کل مداحی را به اشعار عاشقانه اختصاص دهیم. اگر تقوای الهی را مدنظر بگیریم، آن وقت خواننده برای جذب مستمعش نوارهای ترانه را گوش نمیدهد تا واو به واو روی آن نوحه برای اهلبیت بگوید. اینجا دیگر رضایت خدا مطرح نیست، رضایت مستمع اصل است. هرچه تلاش کنیم این هیأت با هیأت دیگر جمع نمیشود. در مداحی و منبر باید این انسجام محتوا تبلور داشته باشد. ممکن است یک نفر سبک عرفانی را بپسندد و دیگری سبک اخلاقی را؛ ولی همة اینها باید یک مطلب را بگویند؛ یعنی اتحاد در منابر مشهود باشد. در این صورت اگر به یک هیأت دیگر هم برویم، منبرش را هم گوش میدهیم، زیرا منبری مطلبی را میگوید که میخواهیم. متأسفانه امروزه اینگونه نیست و اتحاد در منبر وجود ندارد. منبریهای مشهور ما، هر کدام حرف خود را میزنند و اتفاقاً سعی میکنند که مانند دیگری صحبت نکنند. حال آنکه مبانی یکی است. حالت مطلوب این است که سخنرانان ما قبل از ایامی مثل محرم و فاطمیه دور هم بنشینند و با هم قرار بگذارند که حول یک موضوع سخنرانی کنند. مقام معظم رهبری قبل از محرم این کار را میکرد. قبل از محرم یک خطی را به مبلّغان میداد. مثلاً میگفت که عنصر عزتآفرینی حماسه عاشورا را برجسته کنید. حضرت امام نیز میگفتند عنصر مبارزه با ظلم در نهضت امام حسین را مطرح کنید. البته من در اینجا یک گله از مسئولان و دستاندرکاران هیأتها کلان بکنم. مدیران هیأتها کلان باید قبل از محرم، ایام فاطمیه و ماه مبارک رمضان خدمت آقا برسند تا آقا خط بدهد که امسال روی چه عنصری کار بکنند. من به بعضی از مسئولان هیأت رزمندگان گفتم که این کار نیاز ما است. اینکه در چه حوزههایی وحدت باشد، در این حوزهها است. امروزه بحث فعالیتهای سایبری جزء لاینفک زندگی شده است و نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. ما نمیتوانیم در حوزه سایبری وارد نشویم؛ زیرا دیگران در این حوزه وارد شدند و دارند از ارتباطها، سوءاستفاده میکنند. یقیناً ما باید بتوانیم در این حوزه ارتباطها را عمیق بکنیم. هیأتها نیز باید تمام فعالیتها و دیدگاههای خود را در سایتهای اینترنتی منعکس کنند. الآن فعالیت سایبری قطعاً یکی از بخشهایی است که باید این ارتباطها را با هم عمیق و قوی کند. البته نه اینکه ارتباط سایبری فقط در اینترنت قوی باشد؛ مسئولان و مدیران این بخشها باید با هم تعامل و هماندیشی کنند تا از تفرقه در فضای سایبری جلوگیری کنند. در بخشهای دیگر هم همین قضیه برقرار است. مثلاً هیأتهای مذهبی جلسه بگیرند و سخنان مقام معظم رهبری را راجع به قرآن پیگیری کنند. هیأتهای مذهبی میتوانند عَلَم قرآن را درست بلند کنند. زیرا ما اهلبیت را داریم که مفسر و مبیّن واقعی قرآن و قرآن ناطق هستند. عجیب است که روضهخوانها بر بالای منبر میگویند که سر اباعبدالله بر بالای نیزه در سه جا قرآن خواند. ولی متأسفانه میبینیم که هیأتهای مذهبی هیچ اقدامی برای ارتباط با قرآن نمیکنند.
لزوم انتخاب شعار توسط هیأتها نکته دیگر اینکه به نظرم هر هیأتی باید پرچم داشته باشد. در جنگهای صدر اسلام، امیرالمؤمنین که پرچمدار سپاه اسلام بود، هفتاد زخم برداشت. اصحاب به پیغمبر اکرم گفتند که اجازه بده ما پرچم را از علی بگیریم. علی هفتاد زخم برداشته و دیگر رمقی در بدنش نمانده است. اجازه دهید پرچم را ما بگیریم و علی فقط بجنگد. پیغمبر عصبانی شدند و اجازه نداند که کسی پرچم را از امیرالمؤمنین بگیرد. شعار پرچم لشکر امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) یالثارات الحسین و البیعت لله است؛ لذا هر هیأتی باید شعار داشته باشد و این شعارها هم باید با یکدیگر هماهنگ باشد. یک هیأت نمیتواند همة شعارها را بدهد. بنابراین هیأتها باید همدیگر را تکمیل بکنند. اگر یک هیأت در یک حوزه وارد میشود، هیأت دیگر وارد حوزۀ دیگر شود و همدیگر را تکمیل کنند. ارتباطات باعث میشود که فعالیتها مکمل یکدیگر شوند و هیأتها به ید واحده تبدیل شوند. امروزه در جامعه حوزه و دانشگاه را داریم که یکی متکفل معارف دینی است و دیگری عهدهدار علوم طبیعی. این تقسیم رسالت باید در بین هیأتها هم اجرا شود. ما رسالتهای زیادی داریم. باید آنها را شناسایی کنیم و هر کدام را به یک هیأت واگذار کنیم. برای این کار باید توان هیأتها در نظر گرفته شود و هیأتها سطحبندی شوند. در این صورت ارتباط بین هیأتها برقرار میشود و همپوشانی لازم شکل میگیرد و هیأتها همدیگر را تکمیل میکنند. در واقع مثل اعضای یک خانواده یا مانند اعضای انگشت یک دست عمل میکنند. انگشتان یک دست هماندازه نیستند، ولی هر کدام کار خود را انجام میدهند و اگر یکی از آنها نباشد، نقصی ایجاد میشود. پس ارتباط در این حوزه هم باید باشد؛ یعنی در حوزههایی که همدیگر را تکمیل میکنند. بدین منظور هر از چند گاهی سران هیأتها جمع شوند و یک میثاق جمعی داشته باشند و کار یکدیگر را تکمیل کنند. ممکن است که یک هیأت، کتاب نداشته باشد، خب دیگری کتابش را به او میدهد. یک هیأت وضعیت مالی خوبی ندارد، هیأت دیگر کمکش کند. گاهی از طرف سپاه به من میگویند که هیأت محبین اهلبیت در اردوهایی که برگزار میکند، فعالیت فرهنگی خوبی دارد. اردوهای ما را نیز پوشش بدهید و محتوای فرهنگی آن را تأمین کنید که ما هم همکاری میکنیم. هر کسی که تا حالا از هیأت کمک خواسته، جواب رد ندادهایم. مثلاً یک هیأت محلی کوچک بنا داشت که یادواره شهدا برگزار کند. نمیتوانست پول منبری کشوری بدهد و جمعیت جذب کند. از هیأت محبین اهلبیت استمداد کرد. به آن هیأت رفتیم، باند و دستگاه و استکان و نعلبکی و جمعیت و منبری کشوری را تأمین کردیم و یک یادواره شهدا در یک محل به اسم آن هیأت کوچک برگزار شد. اگر میخواستند از حاج علیرضا پناهیان وقت بگیرند، باید زحمات فراوان میکشیدند و آخر هم نتیجه نمیگرفتند. اما با هماهنگی با هیأت محبین اهلبیت، هم منبری و هم امکانات دیگر را به دست آوردند. این کار دو حُسن دارد. یکی اینکه بعد از آن، اعضای این هیأت کوچک به هیأت محبین رفتوآمد میکنند؛ زیرا با بچههای هیأت رفیق میشوند. علاوه بر این، سال بعد خودشان مراسم میگیرند؛ زیرا تقویت شدهاند. من محاسبه کردم در طول سال هفتاد یا هشتاد یادواره شهدا میگیریم. هیچ جایی به این اندازه یادواره شهدا نمیگیرد. منتها برای خودمان نمیگیریم، به اسم هیأت هفتگی یادواره شهدا برگزار میکنیم. نیم ساعت الی سه ربع اول، برنامه خود را اجرا میکنیم. دو ساعت دیگرش را در اختیار هیأت میگذاریم. در برگزاری برنامهها و مناسبات همپوشانی و همدیگر را تقویت کردن، ثمره ارتباطات است.
پینوشت 1. کلینی، کافی، ج 2، ص 175. 2. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 616. 3. آل عمران: 200. 4. شیخ مفید، ارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، ص 261. 5. نهجالبلاغه، خطبه 173. 6. آل عمران: 103. 7. سید بن طاووس، الطرائف، ج 1، ص 136. 8. آل عمران: 110.