لزوم برقراری هیأت هفتگی درباره هیأت که دیرپاترین تشکیلات شیعی است صحبت کنیم؛ چرا ما باید هیأت هفتگی داشته باشیم؛ و چرا هر یک از ما باید مقید باشیم که عضویتی در هیأتها، در مجلس هفتگیها در زندگی و برنامههای معنوی خودمان ثبت کنیم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «مؤمن باید یک روز از هفته خود را اختصاص دهد به آموختن معارف دینی». این دستور امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که هفتهای یکبار انسان باید بخشی از وقت خودش را اختصاص دهد به آموزش معارف دینی؛ بیترید ما نباید از کنار اثرش بیتوجه عبور کنیم. هفتهای یکبار آموزش دیدن با هر روز آموزش دیدن فرق میکند و بر هر روز آموزش دیدن ترجیح دارد. شما هر بار که از معارف دینی آموزشی دریافت میکنید، باید تا دفعه بعد فرصتی برای تفکر، برای عمل و تجربه وجود داشته باشید تا در جان شما تثبیت شود و هفته بعد قطعه دیگری را دریافت کنید و اگر فاصله آموزش معارف دینی از هفتهای یکبار تبدیل شود به هر ماه یکبار باز آسیبهای فراوانی خواهد داشت. ذهن انسان، انسجام مطلب را از دست خواهد داد! این آموزش چرا باید در هیأت اتفاق بیفتد؟ چون حضرت در نامه سی و یک نهجالبلاغه فرمودند: «جوان من! اگر قلبت صفا دارد سخنان مرا بخوان؛ بهدردت میخورد».
کسب معرفت، اولین انگیزه تشکیل هیأت هیأت صفای دل به انسان میدهد و صفای دل داشتن مقدمه و لازمه آموختن است. بههمین دلیل، بنده اگر بتوانم حرفی را مثل شاگردی که درس پس میدهد به دوستانم -حتی دوستان دانشگاهی خودم- بگویم، ترجیح میدهم این کار در هیأت باشد تا سر کلاس؛ به دلیل اینکه در هیأت صفا وجود دارد. این صفا از نور اهلبیت (علیهم السلام) آغاز میشود و تا انگیزه هیأتیها ادامه پیدا میکند. انگیزه مخلصانهای که حتی با بینامی، بدون نمره گرفتن و بدون حقوق دریافت کردن، باز هم به شرکت کردن در جلسه میانجامد. نور انسانها در این جلسه بالاست؛ نام اهلبیت (علیهم السلام)، معنویت را در چنین جلسهای افزایش میدهد. میتوانیم در هیأت، با این صفا و نورانیت مطلبی دریافت کنیم. چرا باید این آموختن را در فضایی غیر از هیأت انجام داد؟ جایی که روضه هست، حرف علمی هم میتوان زد
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هرکس اهلبیت من را دوست داشته باشد خدا به او حکمت میدهد». شما در هیأت «یُعَلِّمُهُمُ الکِتاب َو َالحِکمَة» را تجربه میکنید. چون محبت اهلبیت(علیهم السلام) هست، خداوند نیز به شما حکمت میدهد. هر معرفتی که اینجا فرا میگیرید صد برابر میشود؛ همین امر خود سرچشمه جوشانی میشود برای دریافت معرفتی دیگر و از طرفی، صفای باطن هم موجب فهم بهتر برای کتاب و معارف دینی خواهد شد. حال، آیا نمیشود ما این معرفت را در فضایی کوچکتر از هیأت دریافت کنیم؟ یکی از عوامل بسیار نورانی و کمککننده برای کسب معرفت، جمعیت هیأتیها است. وقتی شما در جمعی قرار میگیرید که همه آنها یک پارچه نور هستند، به زندگی بیرون از هیأت افرادی که آمدهاند چه کار داریم؟ الآن لحظه زیبای زندگی آنهاست. الآن بهخاطر اباعبداللهالحسین(علیه السلام)آمده است.
الآن در قطعهای از زمان زندگیاش، در قطعهای از مکان زندگیاش قرار دارد که آن قطعه نورانی است. جبههها و دفاع مقدس بنیانگذار این هیأتها بودند. هنوز هم برای من کاملاً واضح است که با گذشت بیست و چند سال از دوران جنگ، چقدر تأثیرگذاری در فضای نورانی هیأتهایی که در جبهه میگرفتیم نسبت به جلسات دیگر –حداقل بر سخنران جلسه- بالاتر بود. با اینکه من برای همه شما احترام قائل هستم و بلااستثنا از همهتان هم کمترم ولی خُب چون کمتر هستم شاید به سهولت میفهمم که وقتی در جبهه، ما در میان آن جمع قرار میگرفتیم به برکت نور آنها، خدا چقدر مطالب بیشتری به ما یاد میداد. خیلی تفاوت بود.
ما بعد از جنگ دیگر چنین معنویتی را ندیدیم، حتی در بهترین جلسات معنوی مثل شبهای قدر، مثل اعتکافها. وقتی من میتوانم بروم در جمع مؤمنانی که عزادار اباعبداللهالحسین(علیه السلام) هستند و از نور آنها استفاده کنم، چرا پای تلویزیون بنشینم؟ آن نوری که در جلسه هست، آن نوری که در قدمهای خود شما هست -اصلاً وقتی شما حرکت میکنید تولید نور میکنید-؛ همینها برای ضرورت تشکیل هیأت اولین انگیزه یا اولین نکتهاند.
تذکر و یادآوری در هیأت، زمینهساز خودسازی خُب، در هیأت جز آموزش، کار تذکر و یادآوری هم هست. قرآن کریم تذکر را برای مؤمنین پرمنفعت میداند. آنقدر تذکر مهم است که خداوند متعال به پیامبرش میفرماید:«اِنّما أنتَ مُذَِکِّر» (تو فقط تذکر دهنده هستی)، یعنی اگر در هیأت آمدیم و چیزی یاد نگرفتیم و فقط مطالبی را برای ما یادآوری کردند، آن وقت، کار اختصاصی پیغمبر خدا انجام گرفته است. چقدر تذکر برای ما ضرورت دارد!؟ من خودم خیلی دوست دارم بروم در جلسهای و در آن جلسه دوستان هیأتی به من بگویند که آقا! حرف جدید نزن؛ همان مطالب قبلی را برای ما یادآوری کن! ما به یادآوری احتیاج داریم.
اگر چنین جلسهای پیدا کنم میفهمم که اینان از باب فی کُلِّ جَدیدٍ لَذّة (در حرف جدیدی لذتی است) یعنی از باب لذتطلبی اینطور نخواستهاند بلکه اهل خودسازیاند؛ میخواهند تا آدم شوند؛ بازی را کنار گذاشتهاند. اگر در هیأت چیزی نیاموختیم لااقل به ما تذکری داده شده است. این هم یک بعد دیگری از ضرورتهای چنین جلساتی است.
سخنران باید بتواند مخاطب را در فکر عمیق فرو ببرد ممکن است در هیأت، کنار این دو امر (آموزش و تذکر)، امر مهم سومی که شاید مهمتر از دو بحث گذشته باشد، اتفاق بیفتد و آن تفکر است. کسی میآید و ما را به فکر فرو میبرد. یک ساعت تفکر بهتر از چهل سال عبادت کردن است؛ «یَتَفَکَّرُونَ فی خَلقِ السَّماواتِ وَ الاَرض» (در علت خلقت آسمانها و زمین تفکر میکنند)؛ درباره مرگ فکر میکنند. هنر آن سخنرانی که میآید در هیأت و میخواهد خدمتی کند، باید بتواند مخاطبان خودشان را عمیقاً به فکر فرو ببرد؛ برای ذهن گره ایجاد کند و ذهن تا هفته بعد برای آن مسئله درگیر شود.
در هیأتها کارهایی میشود انجام داد که در رسانههای عمومی نمیشود. بنده به دوستان هم عرض کردهام، نباید مباحث این جلسه در رسانه پخش شود. چون در واقع ما میخواهیم مسئلهای را در ذهنها ایجاد کنیم که تا هفته بعد ذهن با آن درگیر شود! رسانه که حساب و کتاب ندارد. امکان دارد که شخص، هفته بعد از رسانه ندید، نشنید یا مطالعه نکرد. ما اینجا میخواهیم کارگاه خودسازی راه بیندازیم. اینجا که فقط اخبار و اطلاعرسانی نیست. تفکر در چنین جایی امکان دارد. شما میدانید که تفکر کار سادهای نیست؛ تمرکز جمعیتی که همه روی یک موضوع فکر میکنند به انسان کمک میکند که تمرکزش را از دست ندهد؛ بههمین دلیل آداب هیأتداری، آداب مخصوصی است؛ هیچیک از کسانی که جلو نشستهاند نباید حرکت کند، نباید حواس دیگران را پرت کند. نباید بین سخنرانی رفت و آمد کند؛ نباید شخص از عقب جلسه سخنرانی به جلو بیاید و بنشیند، همه باید از جلو، جلسه را پُر کنند. چون هیأت جای تفکر است. آدابی اختصاصی دارد.
ذکر سیدالشهدا(علیه السلام)، مهمترین کارِ هیأت کار دیگری که در هیأت انجام میگیرد که شاید این کار از همه آنچه که گفتیم مهمتر باشد ذکر سیدالشهدا، اباعبداللهالحسین(علیه السلام) است چرا باید ذکر نام حضرت هفتگی باشد؟ بنده در مورد این مطلب اصلاً صحبت نمیکنم. در محضر شما که همه این واحدها را پاس کردهاید بلکه یکی دو سه مرتبه هم از سر عشق و معرفتتان این واحدها را گذراندهاید و با نمره عالی هم قبول شدهاید! باز هم شاید ما بهموقع خودش در اینباره با هم صحبت کنیم؛ ولی اجازه بدهید بهخاطر اینکه من با سرعت میخواهم رد شوم، درباره اصل روضه اباعبداللهالحسین(علیه السلام) چیزی نگویم. فقط یک نکتهای از مرحوم قاضی استاد مرحوم بهجت که سلام و درود خدا بر این دو بزرگوار و همه عرفا و خوبانی که اینها سرآمدشان بودند؛ آقای قاضی میفرماید: «کسی به جایی نمیرسد جز به مدد اباعبداللهالحسین»؛ تمام شد، رفت! جایی از ایشان پرسیدند که راه میانبر کجاست؟ راه میانبر چیست؟ فرمود: «هر چه دقت کردم، فهمیدم که راه میانبر جگر سوخته است (کبد حارّه).» کجا جگر مثل روضه اباعبداللهالحسین میسوزد؟ جای دیگری فرمودند: «من در عالم مکاشفه دیدم که رَحمَةُاللهِالواسِعَة، حسین است و باب رَحمَةُاللهِالواسِعَه، قمربنیهاشم، ابالفضلالعباس است!»
حضرت زهرا، تشکیل دهنده اولین هیأت اما چرا هر هفته باید به ذکر حسین پرداخت؟ اجازه بدهید درباره هر هفته بودن ذکر روضه، توجه و توسل به اهلبیت عصمت و طهارت بهویژه اباعبداللهالحسین ، باز یک جمله بیشتر نگویم؛ و آن اینکه فاطمه زهرا هر هفته مسیری طولانی را طی میکردند و میرفتند کنار قبر حمزه سیدالشهدا. با آنکه در صحرای محشر حمزه سیدالشهدا خود به شفاعت فاطمه زهرا محتاج است. مقام فاطمه زهرا کجا و مقام حمزه سیدالشهدا کجا؟ اما فاطمه زهرا خود را مقید میداند هر هفته زیارت قبر حمزه و سوگواری در مزار ایشان را فراموش نکند. حال ما کجا و اباعبداللهالحسین کجا!؟ ما فرزندان فاطمه زهرا نامردی میکنیم. اگر هر هفته ادامه راه فاطمه را نرویم و سراغ سیدالشهدا را نگیریم، تمام شد، رفت!! تشکیل دهنده اولین هیأت فاطمه زهرا است. چه چیز دیگری میخواهی؟ چه استدلالی میخواهد ما را تکان بدهد؟ چهجور باید حجت بر ما تمام شود؟
تفریح ما، همین مجالس اهل بیت است بعد از این مطالب سؤال دیگری را میخواهم جواب بدهم و آن اینکه چرا این جلسه باید شب جمعه باشد؟ شب جمعه پرفضیلتترین شب هفته است. اگر ما این شب را از دست بدهیم کدام شب را میخواهیم بهدست بیاوریم؟ در میان ماهها، اگر ماه مبارک رمضان، بر دیگر ماهها فضیلت دارد، و همه چیز تغییر میکند و ثوابها همه دو برابر میشود، شب جمعه هم همان حکم ماه مبارک رمضان را برای روزهای دیگر هفته دارد. تازه در کنار این، آن نورافشانیای که در کربلا میشود و آن حضوری که از همه انبیا و اوصیا در کربلای معلی هست، مطلب را فوقالعاده اوج میدهد. وقتی شما در شب جمعه بگویی السلامعلیکیااباعبدالله، این سلام همراه سلام پیامبر اکرم ، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا ، زینب کبری، امام حسن مجتبی و همه انبیا و اوصیا، بهمحضر اباعبداللهالحسین میرسد؛ انسان مگر شب جمعه خود را رها میکند!؟ مگر شب جمعه را خراب میکند!؟ مگر شب جمعه وقت تفریح است!؟ البته که تفریح ما همینگونه مجالس است!
برای تحول، احتیاج به برنامه و هیأت هفتگی داریم به نکته بعدی بپردازم؛ چرا باید این برنامه هفتگی باشد؟ شاید بیمروتی باشد که انسان فقط در مناسبتها بهمحضر اهلبیت عصمت و طهارت برسد. چرا فقط بیمروتی؟ حتی بیادبی هم هست! برای اینکه به ما فرمودهاند که عمل کم انجام بدهید اما مداوم! اثرش بیشتر از این است که عمل زیاد انجام بدهیم اما موسمی؛ دفعتاً میخواهد یک ماه خودش را وقف اهلبیت کند. اینطور کسی رشد نمیکند؛ میدانید چرا؟ بحث انسانشناسانهای مفصل میخواهد؛ روانشناسان فیزیولوژی گفتهاند که اصلاً وقتی که انسان یک کاری را در طول هفته بهطور مداوم و در زمان مقرر خاصی انجام بدهد، فیزیک بدن انسان هم همراهی میکند. بعد از گذشت یک هفته، مغز شما ماده خاصی را ترشح میکند که آن عمل را از شما میخواهد و آرامش مضاعف میدهد. کسی که در عبادت و در استمرار در آن بینظم باشد، روانپریش است. شما امتحان کن؛ مدتی نمازت را اول وقت بخوان! ببین بر جسمت چهطور تأثیر میگذارد!؟ استمرار مهم است. حداقل استمرار یا حد متوسط آن، استمرارهای هفتگی است. حداقل آن استمرارهای ماهیانه و حداکثرش هم استمرارهای روزانه است. استمرارهای سالیانه هم بگونهای میتواند اثر داشته باشد ولی خیلی کمتر! آدم باید برای عوض شدن، برنامه هفتگی داشته باشد. بعید است کسی برنامه هفتگی نداشته باشد و تغییری در او ایجاد شود. خیلی بعید است کسی برنامه هفتگی داشته باشد و بهجایی نرسد. شما این برنامه هفتگی را برای خودت تعبیه کن! بعدها مسافرت میروی، مأموریت هست، مهمانی میروی. اگر تو نتوانستی در آن هفته به روضه بروی -خدا شاهد است- خواهی دید روضه به سراغ تو میاید. زمین و زمان دست به دست هم میدهند. جایی هستی و نتوانستی به هیأت بروی و نالهای بزنی! مهمانی رفتی خانه رفیقت، ناچار بودی که آن هفته، هیأتت را از دست بدهی؛ ناگهان ماشین رفیقت همانجا پنچر میکند به تو میگوید که بیا اینجا کمک کن! میبینی ماشین دقیقاً جلوی یک هیأت خراب شده و تا ماشین را درست بکند تو باید دو دقیقه بروی و در آن هیأت بنشینی؛ بعد با خودت میگویی که ببین! این شب جمعه هم من هیأت رفتم. دوباره عرض میکنم؛ اینها را باید خودت تجربه کنی! برنامه هفتگی انسان را متحول میکند. مداومت در عمل در انسان تغییر ایجاد میکند. یک روایت از امیرالمؤمنین به شما هدیه بدهم؛ -شب جمعه و شب دعا کمیل هم هست- وقتی که کمیل بعد از منبر امیرالمؤمنین پرسید: «یا علی! آن دعای خِزری که فرمودید را اگر نتوانستید هفتهای یکبار، اگر نتوانستید سالی یک بار، باز هم اگر نتوانستید در تمام طول عمرتان لااقل یک بار بخوانید آن دعا را به من یاد میدهید؟». آنجا حضرت نشستند و این دعا را به کمیل یاد دادند. دعای فوقالعادهای است که از نعمات ویژه پروردگار عالم است برای ما. قبل از اینکه آقای کمیل دعا را دریافت کند این جمله را از امیرالمؤمنین شنید؛ فرمود: «کمیل! میدانی ما این دعا را برای چه به تو یاد میدهیم؟ برای اینکه تو با ما زیاد همنشینی داری! بر ما واجب میشود هر چه خواستی به تو بدهیم.» آیا آدم عمری، برنامه ثابت هیأت رفتن داشته باشد، هنگام از دنیا رفتنش که انشاءالله شهادت قسمتمان شود بگوید یا اباعبدالله و آقا جوابش را ندهد!؟ محال است بهخدا قسم!! چقدر در روایات به عمل مداوم تأکید شده است؟ خُب، ما این عمل مداوم را چرا باید در یک تشکیلاتی مثل هیأت برقرار کنیم؟
صعود معنوی، در جمع بیشتر از تنهایی است این آیه کریمه قرآن را حتماً شنیدهاید؛ آیه آخر سوره آلعمران. این را من برای شما مجدداً تقدیم میکنم و بعد از آن، یک بحث جدی و استراتژیک. اگر شما انشاءالله این بحث را صحیح دیدید و در عین حال نعوذبالله بیاعتنایی کردید و بعد از آن دیدید که از چشم آقا امام زمان افتادید، خودتان را مذمت کنید.ما که با هم تعارف نداریم. نمیخواهیم همدیگر را ناز و نوازش کنیم؛ تحویلگرفتنِ زیادی هم که در کارمان نیست. اصلاً صحیح نیست! یکی از مراتب کمال که مؤمنان باید پیدا کنند، کم کردن خودخواهی است، کم کردن خودمحوری است، کم کردن خودبینی است. خودبینی و خودخواهی و خودمحوری باید به حداقل برسد و انشاءالله در میان ما حتی نابود شود. صعود معنوی انسان بیشتر از اینکه در خلوت و تنهایی صورت گیرد، در جلوت و جمع است؛ آن هم در جلوت و جمعی که انسان به آن جمع احساس مسئولیت میکند. وقتی شما عضو یک هیأت میشوید، و بر هیأت رفتن اهتمام دارید و با خود میگویید که هیأت میروم تا هیأت از رونق نیفتد، دارید کاری جمعی میکنید. مقید هستی که دوستان خود را به هیأت بیاوری. تفکرت این است که من عضو این تشکیلات آقا امام زمان هستم. تنهایی به در خانه امام زمان رفتن که اصلاً معنا ندارد! این آیه کریمه قرآن را خدمت شما تقدیم میکنم؛ یا أیُّهَا الذینَ ءامَنُوا اصبِرُوا و صابِرُوا و رابِطُوا (مؤمنان! صبر کنید). همه صبر کنند! ببینید وقتی همه صبر کردند همه صبور میشوند. یک جامعه صبور خواهیم داشت ولی جداگانه میفرماید وصابِرُوا. این کلمه یعنی چه؟ یعنی اینکه تکتک صبر کردید، امر دیگری است. حالا با هم صبر کنید و برای صبر کردن به هم کمک کنید! آیا تو تنهایی رفتی و خودت برای خودت آدم خوبی شدی!؟ پس با هم بودنت کو؟ آیا صحیح است که در پاسخ به این سؤال بگوییم: «دیگر ما هر کدام اگر تنهایی آدم خوبی شویم، همگی خوب میشویم!» برای دینداری و سلوک الیالله از جیبت سلیقه در نیاور. صابِرُوا یعنی با هم صبر کنید، با هم مقاومت کنید و با هم باشید. بعد میفرماید: «و رابطوا» یعنی چه؟ یعنی قدرتهایتان را روی هم بریزید و همافزایی کنید؛ خدایا من میخواهم که عضو هیأتی باشم که در این هیأت افراد غیوری باشند؛ افراد غیرتمندی که وقتی دور هم جمع میشوند، قدرت اسلام و قدرت معنویت ناب انقلابی را به نمایش بگذراند. هیبت اینها دشمن را بترساند! ابهت اینها کفر و فساق را نابود کند! ما میخواهیم چه خاصیتی داشته باشیم؟ عزیز من! خاصیت چیست؟ اصلاً برای امام زمان خاصیت داشته باشیم، یعنی چه؟ بگذارید مصادیق را بگویم! تا بعد ببینیم که کدامش از عضویت در هیأت ارزشمندتر است؟
مراسمهای بزرگ یا هیأتهای بزرگ!؟ جایی ما هیأتی داشتیم! خُب، آن زمان هیأتداری هم خیلی باب نبود. جمعیت آن هیأت از همین تعدادی که ما الآن هستیم مقداری بیشتر بود. بعد شخصی آمد دم در جلسه و گفت که به اینها شام میدهید؟ گفتم که نه! گفت که با معلمان و پدر و مادرهایشان صحبت کردهاید که آمدهاند؟ گفتم که نه! گفت که چیز خاصی به اینها میگویید، مثلاً برنامه سرگرم کننده خاصی دارید؟ من هم پاسخ دادم که نه! گفت پس چرا اینها میآیند؟ آن فرد روحانی بود، اسمش را ببرم، او را میشناسید. گفت که چرا میآیند؟ گفتم که هیأت است. گفت که عجب چیزی است! میگفت که من برای اولینبار است که توجهم جلب شد به پدیدهای به نام هیأت؛ برای دوستان که اینچنین باشد، برای دشمنان چه خواهد بود. در تهران مراسمهای بزرگ فراوانند. اما هیأتهای بزرگ کم داریم! بهخاطر نادانی ماست. ما بیتوجهی میکنیم، قیمتش را نمیدانیم. یعنی من میتوانم مظهر قدرت اسلام باشم؟ بله، چون تنها چیزی که در آینده رشد خواهد کرد و آینده را رقم خواهد زد، چنین حرکتهایی است، حرکتهایی که تنظیم شعائر ناب اسلام ناب باشد. معرفت و محبت به اهلبیت - در مسیر آن اسلامی که حضرت امام خمینی قدساللهنفسه یا همان اسلامی که شهدا برایش جان باختند - این جهان را فتح خواهد کرد. هیچ حرکت دیگری به اینمقدار تأثیر در آینده بشر ندارد. چرا من سرمایه و هزینهام را برای کمتر از این مسیر بگذارم؟ بسیاری از این مجالس برای عموم مردم خوب هستند؛ وقتی نه یک نفر، نه دو نفر، بلکه هزاران نفر و نه از سر جاذبههای مداح یا سخنران بلکه از سر انگیزه و معرفت شخصی به هیأت بیایند، آنوقت است که معرفت و محبت خود را نشان میدهند. ما در زمان جنگ هیأتی داشتیم که در حال حاضر این جلسه مزین به خاطرهگویی از شهداست. شما هم دلهایتان با خاطرهگویی از شهدا انس دارد و من بعضی از خاطرات آنها را خواهم گفت؛ در تهران و در آن زمانی که تازه، هیأتهای از نوع جبهه (هیأتهای سینهزنی و پرشور) داشت باب میشد، ما از محلهمان حرکت میکردیم تا برویم به آن هیأتهای مرکز شهر؛ خیلی وقتها چون ماشین زیاد پیدا نمیشد، پیاده میرفتیم. محله ما خیلی جنوبیتر از همین منطقهای بود که الآن در آن هستیم؛ خیلی دورتر بود. ما تصمیم گرفته بودیم در محله خودمان هیأت راه بیندازیم. بعد برای اینکه هیأتمان اصیل باشد، بنده خودم با پُرروییای که داشتم سخنرانی میکردم. بعدها یک روحانی را که استاد حوزه هم بود و پدر شهید هم شد و البته هم اخیراً به رحمت خدا رفت، دعوت کردیم برای سخنرانی در هیأتمان. به او گفتیم که آقا! شما بیا. گفت که من سخنران نیستم. ایشان استاد جامعالمقدمات بنده هم بودند. گفتم که شما بیایید و سخنرانی کنید! گفت که من سخنرانی بلد نیستم. گفتم که اینها بچههایی هستند که روی خودشان کار کردند؛ جاذبههای سخنرانی نمیخواهند، واعظاً لنفسه دارند! شما که یک کلمه بگویید، اینها هزار کلمه از کلمات شما بر دل خودشان تکرار میکنند. ایشان میآمد و سخنرانی میکرد. نوار روضههای ایشان را الآن بعضی از رفقا دارند. اگر بشنوید فکر میکنید یک نفر دارد روضه خواندن را مسخره میکند! ایشان حدیث هم میخواند ولی بلد نبود؛ یعنی توان سخنرانی را نداشت. بهخوبی بیان نمیکرد. بحث علمیاش خوب بود. گریه میکرد و میگریاند. یادم هست که شهید نعینی اولینبار آمد به هیأت ما و گفت که اینجا چه خبر است؟ دم در ایستاده بود. گفت که حرف زدن این آقا یکذره جاذبه ندارد! اینها چرا گریه میکنند؟ اینها مگر دیوانهاند؟ گفتم که همین است دیگر!! اینها وضعشان خراب است. بنشین و ببین حالا چه میشود؟ از آن آقای روحانی عالم جلیلالقدر بدتر، مداح جلسه بود! مکافاتی داشتیم؛ البته اشک هم میریختند. آن هیأت شهدایی را هم تحویل داد؛ خاطره شهیدی را من به شما بگویم که در وصیتنامهاش به برادرش نوشته بود که فلانی میخواهی مثلاً سعادت دنیا و آخرت را بهدست آوری!؟ دست از فلانی برندار؛ من بدبخت بیچاره را گفته بود! خودش معلم بود. بسیار به من علاقه داشت. این آقایی که اینقدر از سر سادگی و بزرگواری به من علاقه داشت، دم در هیأت تا خواست وارد شود من با او دست دادم و سلام علیک کردم؛ تازه از جبهه آمده بود. خواستم با او گپی بزنم گفت که ببخشید! قرآن هیأت از دستم میرود. حالا بعداً با هم صحبت میکنیم! حال من را گرفت و گذاشت در قوطی!! گفت که قرآن هیأت از دست میرود و آمد سر رحل نشست؛ هیأتی جماعت اینطوری است! میگذارد و آخرش میرود تا به قرآن جلسه برسد! همین شخص اولین کسی بود که پای قرآن جلسه، اشک میریخت. دور هم مینشستند و بهنوبت قرآن میخواندند. هر کس هر طور که میتوانست؛ یکی با صوت، بعضیها هم بلد نبودند که با صوت بخوانند.یادم میآید که قاری محترم قرآنی که امروز یکی از اساتید قرائت قرآن است مدتی به جلسه ما میآمد. یکبار به او گفتم که زیاد ایراد نگیرید تا روحیه بچهها خراب نشود. ما میخواهیم قرآن خوانده شود. زمانی که همان بندهخدا که وقت قرائت قرآن گریه میکرد، به شهادت که رسید، اشکش را برای دو نفر دیگر به ارث گذاشت. این برنامه همینطور ادامه داشت؛ یعنی ما از اشک ریختن پای رحل قرآن میفهمیدیم که این یکی هم پرید. شهیدسیدعلیاکبر، شهیدسیدمصطفی، شهیدسیدابوالفضل و شهدای دیگر همینطور یکییکی. شهیدسیدمصطفی میگفت که من صدایم بد است، اگر با این صدا قرآن بخوانم اشکال ندارد؟ گفتم که ببین! بنا شد اهل تظاهر و این حرفها نباشی؛ تو میخواهی بهخاطر خوشصدایی!! گفت که نه! نه از این جهت نمیگویم، از این جهت که صدایم بد است و دیگران را آزار میدهد؛ اشکال ندارد؟ گفتم که نه! تو بخوان! اینها آدمهای باصفایی هستند؛ شاید زیاد نگفته باشم که یکسوم بچههای آن هیأت به شهادت رسیدند. آنهم شهدایی که اگر خاطرههای هر کدام آنها را برایتان بگویم، تأیید خواهید فرمود که نادر بودند؛ همین شهید سید علیاکبر با والمری شهید شد. تخریب و میدان مین خیلی حرف است. فرمانده عزیزمان میدانند که والمری یعنی چه!؟ ساچمههای بسیار زیادی در بدنت فرو میرود! تا از بین ببرد، زجرکش میکند. با همه خداحافظی کرد و دستش را گذاشت روی سینهاش و گفت که امام زمان! حالا من آمادهام؛ ما اینطور هیأتیهایی دیدیم.
کار تربیتی، بهتر از کار تبلیغاتی است ما دوست نداریم کار تبلیغاتی بکنیم؛ دوست داریم کار تربیتی بکنیم! یک کار تربیتی بکن، بهتر از هزار تا کار تبلیغاتی است. هیأتی بودن یعنی عضو یک پرچم بودن. من میخواهم رونق این پرچم را حفظ کنم. اگر هر لحظه آدم سراغ یک غذا برود و خوردهخوری بکند که به جایی نمیرسد.
در آن هیأتها، بچهها گاهی خسته بودند و میگفتند که ما امشب اصلاً حال گریه کردن نداریم! چه کار کنیم؟ گفتم که برو دم در بنشین و داخل نرو! بگو امامحسین! من بدنم را تا اینجا توانستم بیاورم اما حال ندارم، میخواهم بخوابم. فقط خواستم صدای یاحسین اینها به تنم بخورد؛ بالاخره اثری دارد! بعد از جلسه میدیدی با چشمهای پُف کرده بیرون میآمد. گفتم چه شد؟ تو که حال نداشتی؟ میگفت تا گفتم حسین! من امشب خستهام، حال ندارم و میخواهم دم در هیأت بخوابم، امامحسین آتشم زد. چه پذیراییای از من کرد!؟
باید اهل ذکر اهل بیت شویم هیأتی بودن یعنی اهل ذکر اهلبیت شدن، اهلیت یافتن موضوع دیگری است. اهلیت یافتن با آشنا بودن فرق میکند! فرمود سلمان ٌمنّا اهل البیت (سلمان از ما اهلبیت است). آنوقت اگر اهلبیت به شما عادت کنند چه اتفاقی میافتد؟ اگر به هیأت نیایی، آنها سراغت را میگیرند؛ آنها بهسراغت میآیند. اصلاً اگر کسی عادت کرده باشد خدا را شاهد میگیرم که رنگ و رویش عوض میشود! آدمحسابیها میفهمند؛ اصلاً تو باید بعد از مدتی که اهل شدی و رفتی در خانهای، بفهمی که در این خانه روضه میگیرند یا نه؟ این را من بارها گفتهام که حاجآقابهلول آمده بود به منزل یکی از رفقا که سالی یکبار در منزلشان هیأت میگیرد. تا ایشان آمده بود در پارکینگ، گفته بود که اینجا شما روضه میگیرید؟ صاحبخانه که روضه محرم یادش نبود گفت نه! صاحبخانه فکر کرده بود که منظورشان روضه روزانه بوده گفته بود نه، روضه نمیگیریم! حاجآقابهلول گفتند که «چرا روضه میگیرید، معلوم است! سنگ معلوم است، دارد نشان میدهد!» صاحبخانه گفت که آره آره ما هر سال فقط محرمها اینجا روضه میگیریم.
سال یکبار بر در و دیوار تأثیر میگذارد آنوقت آدمی هر هفته روضه برود و معلوم نباشد؟ معلوم نباشد که این آدم هر هفته به روضه میرود؟ مگر چنین چیزی میشود!؟ عرضم را تمام کنم! از امامهادی کمتر با هم گفتوگو کردیم. وقتی اهل شدی، چیزهایی میدهند که به آشناها نمیدهند.
کاملاً سلسله مراتب دارد؛ اینقدر سلسله مراتب دارد که شما باور نمیکنید! اگر فاصلههای ما که اینجا نشستیم را نشان بدهند، یکدفعه میبینید چند میلیارد سال نوری بین ما فاصله است! حالا من آخر سر و شما جلوتر. این همه فاصله؟ بله! خُب، بهشت خیلی بزرگ است. بهشتی که زمینش بهاندازه آسمانها و زمین است چهطور باید تقسیم شود؟ بالاشهر، پایین شهر دارد! در قله بالاشهر حسین است؛ چه کسی همسایه حسین است؟ فرمود که شیعیان خاص تو جزو اطرافیان من هستند! مراتب ما خیلی با هم فرق میکند! باید دید چه کسی کجاست؟ آنهایی که اهلند، اگر کسی از ده متری آنها رد شود، میفهمند این شخص هیأتی هست یا نیست؟ خدا شاهد است من نمیخواهم شما را دچار توهم و خیال کنم! اگر این چیزها را هم فهمیدی اعتنا نکن که زمین میخوری. مداومت در ذکر اهلبیت یعنی این!! همه این بحث اجمالی بود از هیأت.
لطف بفرمائید مقالات بیشتری قرار بدهید