پیش از مقدمه اینکه آیا هیأت، باید هیأتی عمل کند - به این معنا که هرکس، هرکار زمین ماندهای را بردارد- و یا باید دارای برنامه و ساختار باشد، دغدغهای است که بسیاری از فعالان در این عرصه را بهخود مشغول داشته است. این دغدغه و یافتن پاسخ درخور آن، موضوع نشستی شد با حجتالاسلام و المسلمین علی نوری، مدیر پیشین مرکز فرهنگی تبلیغی آیندهسازان و از مسئولان ارشد اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزی که متن حاضر حاصل این گفتگو است.
ایشان در این زمینه با بیان سخنانی از بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب و رجوع به روایات، تشکلپذیری را برای هیأتهایی که میخواهند در مسیر اهداف انقلاب اسلامی گام بردارند لازم دانست و به آفتهای این نوع نگاه نیز اشاره نمود. مطالعه این نوشتار، به مسؤولین هیأتها و فعالان حوزه هیأت توصیه میشود.
یک یادآوری: ما کجا هستیم عبارتی در زیارتنامه حضرت معصومه هست که باید با تأمل خوانده شود: «فلاتَسلُب مِنّی ما اَنا فیه؛ این چیزی را که در آن هستم از من نگیر». مثل همین زیارت حرم یا اینکه من خادم هیأت هستم، نوکر هیأت هستم، گریهکن اباعبدالله هستم. باید از حضرت معصومه بخواهیم که اینها را از ما نگیرد. محبت امام زمان را از ما نگیرد؛ یک جوری با زبان الکن خودمان، عجزمان را ارائه کنیم: فلاتسلب منّی ما انا فیه، من نمیدانم در چه قرار گرفتهام. مثل بچهای هستم که نعمت پدر و مادر را نمیفهمد. بعضی وقتها یادمان میرود؛ چون به اینها توجه نداریم؛ لذا از حضرت فاطمه معصومه (س) همین حالا بخواهیم «فلاتسلب منّی ما انا فیه».
یکی از اساتید بزرگوار اخلاق میگفت اوقاتی که به حرم مشرف میشوید خیلی لازم نیست حرفی بزنید فقط نگاه کنید. او خودش همه چیز را میفهمد. هر چند به زبان آوردن، خودش لذت زیادی دارد، اما اینبار اگر توفیق حرم پیدا کردید همین یک عبارت را بگویید- فلاتسلب منّی ما انا فیه، آن چیزی را که من در آن هستم از من نگیر -، بعد شروع به احصاء کنید «ما چه داریم»، «در چه قرار گرفتهایم»، یکی یکی همه را بشمارید. چون نمیشماریم غافل میشویم. سرمایههایمان یادمان میرود و شیطان گولمان میزند.
مقدمه اول؛ چرا تشکل؟ بحث با دو مقدمه آغاز میکنم. مقدمه اول؛ چرا تشکّل، چرا ما باید تشکّل داشته باشیم و چرا باید دور همدیگر جمع بشویم؟ در چرایی تشکّل بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران هنگام پاسخگویی، سراغ ریشههای تاریخی قصه میروند و بحثهای جامعهشناسی را مطرح میکنند. مانند این که چرا باید جمعپذیر باشیم و جمع باید دارای ساختار باشد و بر اساس آن، هدفگذاری، برنامهریزی و حرکت کند؛ اما بحث تشکّل را باید از انقلاباسلامی آغاز کرد؛ به این معنی که مبدأ خیلی از تحولات خود انقلاباسلامی است. شما اگر انقلاباسلامی را درست بفهمید، ضرورت داشتن تشکّل برایتان محرز میشود.
یعنی این که درست بفهمید انقلاباسلامی ماهیتش چیست و چه اتفاقی را قرار است رقم بزند. این از مباحثی است که تصورش باعث تصدیق میشود. شما همین که در ذهنتان فهم دقیقی از انقلاباسلامی داشته باشید به ناچار دنبال این میروید تا جمع و اتحاد درست کنید، آرمانی را وسط بگذارید، هدفگذاری کنید، برنامهریزی کنید و به سرعت حرکت کنید؛ مگر این که کسی انقلاباسلامی را نشناخته باشد و الا کسی که آن را شناخته باشد وقتی آرمانها و اهداف انقلاباسلامی تعریف میشود و ماهیت و هویت آن روشن میشود، به این نتیجه میرسد که انقلاباسلامی ریشه در کجا دارد.
برخلاف تمام انقلابهایی که شما در کتابهای تاریخ یا درسهای دانشگاه خواندهاید اصلاً مسأله انقلاب اسلامی، یک مسأله اقتصادی نیست؛ که مردم مثلاً تحمل وضع اقتصاد و معاش را نداشتند لذا حکومت را عوض کردند. یا این که مردم در فضای فرهنگی ناراحتیهایی داشتند و بیبندوباریها و فساد را نمیتوانستند بپذیرند؛ به همین خاطر، انقلاب کردند. یا فضای بسته سیاسی که در زمان طاغوت وجود داشت و مردم بر علیه آن قیام کردند. البته همه اینها دخیل هستند ولی علت تامه نیستند.
علت جای دیگری بود. حضرت امام به یغما رفتن ارزشهای انسانی را ملاحظه میکرد، ایشان کرامت انسانی را میدید که پایمال میشود. امام مشاهده میکرد که در طرف جبهه حق، چگونه ایرانی که برخوردار از اعتقادات ناب اسلامی و شیعی است دچار اضمحلال میشود و آدمها و سرمایههای اصلی از بین میروند، درحالیکه جبهه باطل و استکبار دارد قدرت میگیرد و متشکل میشود و به حرکتش سرعت میبخشد. در اینجا باید ایستاد، اینجا باید قیام کرد، اینجا باید حرکت کرد و دین را به عنوان بهترین برنامه برای اداره فرد و جامعه به وسط آورد و اقامه حق کرد. کاری که حضرت امام کرد اینگونه بود و شما هم تأثیر و اثرات و ثمراتش را میبینید. حالا میتوانید ببینید عمق استراتژی جمهوری اسلامی ایران تا کجا پیش میرود و در کشورهای افریقایی، امریکایی و در فضای بیداری اسلامی چه اتفاقی رقم میخورد. اینها همه نشأت گرفته از همان انقلاباسلامی است.
وقتی حضرت امام میفرماید هستههای مقاومت در سرتاسر جهان باید شکل بگیرد، معنا و مفهوم دارد. اینکه امام میفرماید ما پرچم انقلاباسلامی و لااله الّاالله را بر قلل مرتفع جهان به اهتزاز در میآوریم، این معنا دارد؛ یعنی آرمانها و اهداف انقلاباسلامی را به جغرافیای ایران اسلامی محدود نکردن و تمام عالم را با حرف امام مواجه کردن و همه آنها را مخاطب امام دانستن. امام اصلاً محدوده جغرافیایی ایران اسلامی را نگاه نمیکرد. اختلاف ما با خیلی از سیاسیون از اینجا آغاز میشود که آقا شما به انقلاباسلامی و امام تا کجا قائل هستید؟ آیا شما در محدوده ایران اسلامی قائل هستید یا به فرمایش حضرت امام زمینهسازی ظهور را رقم خواهید زد؟
بیان حضرت آقا این است که؛ «تا زمانی که استکبار هست، ظالم هست، دفاع از مظلوم هست. هرکسی برای فلسطین بخواهد کاری کند و به دفاع از مردم فلسطین بلند شود، ما از او حمایت میکنیم.» مبارزه ما با ظلم واستکبار اصلا تشکیکبردار نیست. اینکه ایشان میفرماید باید حرکت به سمت آن تمدن اسلامی صورت بگیرد، شما اسلام را باید آنچنان اعتلا ببخشید، اسلام را باید آنچنان قوّت ببخشید، اسلام را باید آنچنان طرح بکنید تا به یک تمدن نوین اسلامی در برابر تمدن غربی تبدیل شود، این را جزو وظایف ما برمیشمارد. حالا شما در این بهاصطلاح پارادایم، ملاحظه بفرمایید شمایی که قرار است بر اساس انقلاباسلامی به سمت تمدن نوین اسلامی حرکت کنید آیا این تمدن سازی بدون تشکّل سازی میتواند باشد یا نه؟ اصلا نمیشود و اتفاق نمیافتد. همین جاست که اختلاف نظر حضرت آقا با برخی از بزرگواران سیاسی روشن میشود، حضرت آقا نگاهشان، نگاه به تمدن اسلامی و فراتر از ایران و... است.
ما اگر بخواهیم بر اساس انقلاباسلامی و فرمایشهای حضرت آقا حرکت کنیم، ناگزیر از کار تشکیلاتی هستیم و هیچ راه فراری هم نیست. این که چرا هیأت من باید فعالیت تشکیلاتی داشته باشد؟ چرا باید ساختار و سازمان داشته باشد؟ چرا باید برای هیأت، اهداف بنویسم؟ چرا باید خادم درست کنم؟ چرا باید دوره آموزش بگذارم؟ چرا باید رنج سفر بخرم؟ چرا باید این مشکلات را برای خودم بدانم؟ اولاً چون انقلاب کردیم. دوم اینکه میخواهیم به سمت تمدن اسلامی حرکت کنیم.
هر بزرگواری از نوجوان و جوان، در این مرحله شک دارد باید شکش را برطرف کند و اگر به این اعتقاد نرسد باید از جرگه خارج شود. واقعا نمیتواند این عَلَم را بر دوش خودش بکشد. همین طور کسی که صبر و بصیرت نداشته باشد. اما این که بصیرت از کجا حاصل میشود، بیان حضرت آقا این است: «ما اعتقادمان این است که بهترین راه و برترین حربهای که میتواند این راهها را باز کند و هدایت الهی را و هدایت انقلابی را در ذهنها و جانها بنشاند و به میوه بیاورد؛ مثمر بکند، یک تشکیلات است.
ما عقیده داریم که اگر چنانچه کسانی بخواهند برای انقلاب کار کنند و اینها متشکّل نباشند، متجمّع نباشند؛ نخواهند توانست از لحاظ کیفیت و از لحاظ کیمیت آن کاری را بکنند که یک گروه متشکل انجام خواهد داد. تشکیلات یکی از فرائض هر گروه مردمی است که یک هدفی را دنبال میکنند.» (۲۷/10/1360)
از بیانات ایشان روشن میشود ایجاد تشکل یک فریضه است یعنی واجب است. واجب است که شما تشکیلات داشته باشید و نمیتوانید از تشکّل فرار بکنید. اگر کسی میخواهد برای انقلاب کار کند و بخواهد در افق نگاه رهبر معظم انقلاب به سمت تمدن اسلامی حرکت کند، ناگزیر از تشکل است. اگر هدف شما بر اساس آرمانهای انقلاب و تمدنسازیای که حضرت آقا میفرمایند نباشد، اصلا خودتان را خسته نکنید. اگر کسی نخواهد با افق حضرت آقا حرکت کند لازم نیست رنج تشکّل را برای خودش بگیرد.
مقدمه دوم؛ هیأت و تشکل مقدمه دوم این که آیا هیأت باید تشکّل شود یا نه؟ در مقدمه اول به ضرورت تشکّل رسیدیم و در اینجا میخواهیم بدانیم آیا هیأت هم باید کار تشکیلاتی بکند؟ خیلی وقتها دوستانی هستند که سعی میکنند هیأت را از مقوله تشکّل جدا کنند و برای هیأت، قوارهها و دقتهای دقیق تشکیلاتی را فراهم نکنند. باز اینجا بنابر مبنای اولم، سؤالم از شما این است که آیا هیأت شما میخواهد هیأت انقلاباسلامی باشد یا میخواهد هیأت قبل از انقلاباسلامی باشد؟ بین این دو فرق است. اینجا باید تکلیفمان را مشخص کنیم. این تقسیمبندی را از بیانات حضرت آقا عرض میکنم. ایشان میفرمایند: عزاداری، هیأتداری و محرم ما، قبل از انقلاب متفاوت است با آن محرم و هیأتی که بعد از انقلاب است.
* [اگر برخورد امروز ما با این حادثه، مثل روضهخوانى باشد که در پنجاه سال قبل برخورد مىکرد - یعنى چیزى را در جایى مىدید و مثلاً بر حسب احتمال ذهنى، آن را ترجیح مىداد و نقل مىکرد و مؤمنین را مىگریاند و هم آنها و هم خود او به ثواب مىرسیدند - ممکن است به حادثه ضرر بزنیم. امروز این حادثه، پشتوانهى یک نهضت است. (11/5/۱۳۶۸)]
اگر کسی در اندیشه خودش هیأت را به شکلی تعریف کند و فکر کند هیأت تنها وظیفهاش اقامه عزاست، آن هیأت به درد انقلاباسلامی نخواهد خورد. البته اقامه عزا یکی از فرائض و تکالیف جدی بچههای هیأتی ماست و باید نسبت به اقامه عزا و تبیین معارف اهلبیت (علیهم السلام) کوشا باشند و همان گونه که حضرت امام فرمودند: «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است، فداکاری سیدالشهدا است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است، زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتی خودش از طرف روحانیون از طرف خطبا با همان وضع سابق و از طرف تودههای مردم با همان ترتیب سابق که دستهجات معظم و منظم، دستهجات عزاداری به عنوان عزاداری راه میافتند باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند باید این سنتها را حفظ کنید.» در فرض اول این درست است و در آن شکی نیست. اما نکته اینجاست که آیا هیأت به دنبال اقامه حق هم میرود یا خیر؟ هیأتِ تراز انقلاباسلامی فرقش با دیگر هیأتها از همینجا روشن میشود. هیأتی که در تراز انقلاباسلامی بخواهد تعریف شود باید در کنار اقامه عزا به دنبال اقامه حق هم باشد.
اگر هیأتی به دنبال اقامه حق نرود، در راستای آرمانها و اهداف انقلاباسلامی و حتی مطلوب ائمه ما فکر نمیکند؛ چرا که انقلاباسلامی برگرفته از متن دین و سیره اهلبیت (علیهم السلام) است و در قیام سیدالشهدا ریشه دارد و در مسیر افق ظهور هم حرکت میکند. به این چند عبارت امام راحل توجه کنید: «این جنبه سیاسی این مجالس بالاتر از همه جنبههای دیگری [است] که هست.
بیخود بعضی از ائمه ما نمیفرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بیخود نمیگویند ائمه ما به اینکه هرکس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش [بگیرد] اجرش فلان فلان است. مسئله، مسئله گریه نیست. مسئله، مسئله تباکی نیست. مسئله، مسئله سیاسی است که ائمه ما با همان دید الهی که داشتند، میخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههای مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند. (صحیفه امام، ج۱۳، ص ۳۲۲ و ۳۲۳)
«جهت سیاسی این دعاها و این توجه به خدا و توجه همه مردم را به یک نقطه، این است که یک ملت را بسیج میکند برای یک مقصد اسلامی». (صحیفه امام، ج۱۶، ص ۳۴۶ و ۳۴۵) یعنی چیزی فراتر از خواست درونی توست، چیزی فراتر از یک عشق و شور و عزلت و رهبانیت هیأتی است. یک جوشش، حماسه، حرکت و هدف اجتماعی است. اصلاً خودسازی فردی در هیأت مقوله نیست، بلکه پیگیری یک هدف کلان اجتماعی را از ما خواستهاند. «رضاخان را آورده بودند برای سرکوب کردن اسلام، یکی از راههایش همین بود که این مجالس را از دست شما بگیرند. جوانهای ما خیال نکنند که دارند یک خدمتی میکنند میروند توی مجلس، اگر صحبت عزا بشود، میگویند نه، این را نگو، غلط است این حرف، باید این را بگوید، باید این ظلمها را بگوید، تا مردم بفهمند که چه گذشته آن وقت؛ و باید هر روز این کار بشود. این جنبه سیاسی دارد؛ جنبه اجتماعی دارد». (صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۳۱۷)
بنابراین مقدمه اول و دوم بحث این شد که ضرورت تشکّل باید برای شما قطعی و یقینی بشود و شما باید هیأت را به عنوان یک درگاه و یک ورودی برای فعالیتهای دیگر خودتان که اقامه حق باشد درنظر بگیرید. به تعبیری هیأت هم اقامه عزا و هم اقامه حق میکند و این در صحن عمومی هیأت و بر اساس همان سخنرانیها، روضهها، گفتارها و پیوندها شکل میگیرد. اما این که یک هیأت، تشکّل شود به چه معنا است؟ هیأتی که تشکّل میشود باید برای بیرون از جلسات هفتگیاش نیز برنامه داشته باشد. آدمهایش باید سازماندهی شوند، افرادش برنامه رشد و خودسازی داشته باشند. باید ردهها و وظایف کادر و خادمانش تماماً مشخص شود. مسئولیتها بین آنها تقسیم شود و شکل سازمانی و تشکیلاتی خودش را بگیرد. چون قرار نیست دکور بزنیم و سیستم صوتی فراهم کنیم تا فقط روضه خوانده شود. قرار است یک هدف کلان اجتماعی توسط این هیأت پیگیری شود. اگر امروز یک حق و باطلی در مقابل همدیگر قرار گرفتند هیأت نسبت به آن حق باید عکسالعمل نشان بدهد. هیأت، زمانی میتواند نسبت به حق عکسالعمل نشان بدهد که تشکّل داشته باشد و از یک شاکله درست برخوردار باشد. حضرت آقا میفرمایند اگر کسی میخواهد برای انقلاباسلامی خدمت کند، باید متشکل بشود. اگر برای اینکه خودتان دور همدیگر باشید میخواهید هیأت داشته باشید حرفی نیست؛ اما اگر خواستید برای بسط ید و کمک به نایب امام زمان هیأت داشته باشید باید متشکل بشوید.
حدود و ثغور تشکّل هیأت یک هیأت برای اینکه یک شکل سازمانی و تشکیلاتی به خودش بگیرد و دچار افراط و تفریط نشود، هم چنین فعالیت تشکیلاتی خوبی داشته باشد؛ باید دارای شش ضلع اصلی و یک محور باشد. اگر این شش ضلع بخواهد کوچک و بزرگ یا کمرنگ و پررنگ بشود، شکل تشکّلی هیأت بههم خواهد ریخت.
ضلع اول؛ گروهی برپایه اخوت ایمانی اولین ضلعی که یک تشکل و کار هیأتی خوب باید از آن برخوردار باشد این است که بتواند یک گروه انسانی بر پایه اخوّت ایمانی درست کند. یک گروه انسانی بر پایه اخوّت ایمانی، به عنوان سرمایههای اصلی یک هیأت هستند، اگر بتوانیم این گروه انسانی را براساس اخوت ایمانی با همدیگر پیوند بدهیم، تشکل ایجاد میشود.
لزوم توجه به تمایزها وقتی از اخوت ایمانی صحبت میکنیم، تمایز تشکل با ادارات و سازمانها مشخص میشود. سازمانها ساختار دارند، صدر و ذیلی هست، از بالا تا پایین و از ریاست تا نیروی جزء برای شما تعریف شده است. اما اگر یک هیأت و تشکل معطوف به معنویت و فطرت بخواهد شکل بگیرد و ایمان، محورِ جمعی آنها باشد؛ علاوه بر ساختار ظاهریشان از یک ساختار باطنی و قلبی هم باید برخوردار باشند و فرق تشکل و سازمانها در همین جاست. یعنی در تشکل، یک هیأتِ أمنا و شورای اجرایی و کادر و اینها را در کاغذ مینویسند و صدر و ذیلی را در ساختار درست میکنند؛ اما این ساختارِ ظاهری آنهاست، ساختار باطنی آنها مبتنی بر قلوبشان است که مؤمنانه و با ایمان با همدیگر پیوند برقرار میکنند و این اصلاً از بالا به پایین نیست؛ بلکه بسیار درهم تنیده است. فرق یک گروه انسانی در سازمان با یک تشکّل اینجاست که گروه انسانی در تشکّل، مبتنی بر اخوّت ایمانی شکل میگیرد و حق مؤمن بر مؤمن در آن رعایت میشود و حقوق نسبت به هم، کاملا دیده میشود. به این روایتها توجه کنید: «شیعتُنا بِمنزَلَةِ النَّحلِ، لَو یَعلَم النّاسُ ما فِی اَجوافِها لآکَلوها؛ شیعیان ما بهمنزله زنبور عسل هستند، اگر مردم میدانستند چه چیز در خود دارد آن را به کام خود میکشیدند». یا میفرماید: «مَثَل مؤمنین در ارتباطشان با همدیگر مَثَل یک جسد و پیکر است، هر عضوی که درد میگیرد مابقی نسبت به آن عکسالعمل نشان میدهند». گروه انسانی مبتنی بر اخوّت ایمانی که در یک هیأتِ تشکیلاتی باید صورت بگیرد این گونه است. البته افراط و تفریط هم ممکن است پیش بیاید. اما افراطش؛ آن گونه که شهید بهشتی میفرماید: آفت یک کار تشکیلاتی بت شدن و لهو شدن و لغو شدن است. ما یک جمع میشویم و لیکن خود این جمع برای ما بت میشود. خود این هیأت برای ما بت میشود، در حالیکه هیأت قرار است بستر باشد. وقتی جمع ما برای ما بت میشود؛ ما دیگر نهی از منکر نمیکنیم، امر به معروف نمیکنیم؛ چون رفاقتهایمان را پیش میبریم، هیأت را پیش نمیبریم. تفریطش هم در جایی است که به عناصر تشکیلات و سرمایههای انسانی نگاه ابزاری بکنیم. اما در سازمان آن اخوت ایمانی شکل نمیگیرد، یا اگر بگیرد بر اساس اهداف جمعیشان است؛ لذا آن جمع برایشان بت میشود. ایرادهای زیادی به هیأت و جمعشان وارد است، ولی قبول نمیکنند و چون این جمع برایشان بت میشود، گویا آن را میپرسند و اشکال را قبول نمیکنند. از طرف دیگر هم اصلا برایشان مهم نیست که این آدم آمد یا رفت، این آدم نماند یا این آدم چه شد، از فرد استفاده ابزاری میکنند. در نگاههای سازمانی، اداری و کارگری اینطوری است که تمام استفاده را از فرد میبرند، وقتی توانش به پایان میرسد او را خارج میکنند. خود آن فرد به عنوان یک انسان، کرامتها و ارزشهای انسانیاش ندیده گرفته میشود. یعنی انگار ارزش این آدم در حد یک پایه دوربین است. حضرت امام میفرماید: «تمام این وحدت کلمهای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد. سید مظلومان یک وسیلهای فراهم کرد برای ملت که بدون اینکه زحمت باشد برای ملت، مردم مجتمعند. اسلام مساجد را سنگر قرار داد و وسیله شد از باب اینکه از همین مساجد، از همین جمعیتها، از همین جماعات، از همین جمعهها و جماعات، همه اموری که اسلام را به پیش میبرد و قیام را به پیش میبرد مهیا باشد.» (صحیفه امام، ج 17، ص 23)
ضلع دوم؛ سازماندهی بر اساس نظم تقوایی دومین ضلع مربوط به مناسبات این گروه انسانی و سازماندهی هیات بر اساس نظم تقوایی است، نظمی که از تقوای افراد برخاسته باشد. افراطش هم آنجایی است که شما بخواهید یک نظم آهنین درست کنید و قوانین هیأت را در فعالیت تشکیلاتیتان، آنقدر سفت و سخت کنید که پادگان درست بشود. تفریطش هم این است که آنقدر یله و رها بگذارید تا هرج و مرج صورت بگیرد. در مورد اموال شخصیام اگر یک خط رویش بیفتد، دادم بالا میرود؛ اما وسیله هیأت خُرد میشود یا میشکند ولی خیالم نیست؛ چون هرج و مرج شده است. عبارت امیرالمؤمنین را خاطرتان هست؟ «اوصیکُما و جمع وُلدی و اهلی و مَن بَلَغَه کتابی، بِتَقوَی الله و نظم امرکم؛ من فرزندان خودم و اهل خودم و کسانی که کتاب من به آنها میرسد را به تقوای الهی و نظم در کارها وصیت میکنم»، این عبارت را از حضرت امام ببینید: «در طول تاریخ، این مجالس عزا که یک سازماندهی سرتاسری [در] کشورها است، کشورهای اسلامی است و در ایران که مهد تشیع و اسلام و شیعه است، در مقابل حکومتهایی که پیش میآمدند و بنای بر این داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزی که در مقابل آنها، آنها را میترساند، این مجالس عزا و این دستجات بود» (صحیفه امام، ج 16، ص 344)
ایشان میفرماید که این مجالس عزا براساس یک سازماندهی توانستهاند چنین کاری انجام بدهند. هیأتی که خودش سازماندهی نداشته باشد در آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟
ضلع سوم؛ هدف و آرمان برپایه رشد اسلامی هیأت باید از یک آرمان و هدف بر پایه رشد اسلامی برخوردار باشد تا نیروسازی و رشد افراد در آنجا شکل بگیرد. به بیان شهید بهشتی، وقتی شما برای اجرای برنامهها، جلسات و مراسمهای هیأت دنبال این هستید که بنر شما در چهارتا میدان هوا بشود تا عدد آدمهایتان بیشتر شود، یا مثلا پنج شب را به ده شب برسانید یا پوسترتان پشت ماشینها بخورد، اما اینکه آدمهایتان رشد بکنند یا افرادتان قلوبشان طاهر و پاک شود دنبالش نیستید و آرمان و هدف مبتنی بر رشد افراد را فراموش کردهاید؛ هیأت لهو میشود و در این مواقع دچار شعار زدگی میشویم. این یکی از اضلاع کار تشکیلاتی است که شما باید نسبت به آن دقت داشته باشید. افراطش هم در جایی است که وقتی میخواهیم خودسازی بکنیم و بچههای هیأتمان خودشان خودشان را بسازند، درها را میبندیم، محدود میکنیم، تا در یک رهبانیت خاص، بچههایمان با بچههای دیگر هیأتها ارتباط برقرار نکنند. تفریطش هم آنجایی است که خدای نکرده یله و رها نفسچرانی را در هیأت گسترش بدهیم. اگر هدف و آرمان نباشد همین میشود. این منِ من، منتر میشود و بهجای اینکه تواضع، فروتنی و اخلاص بالا برود، منیّتها افزایش پیدا میکند.
ضلع چهارم؛ برنامه چهارمین ضلع، برنامه داشتن برپایه عقلانیت دینی است. این که، یک هفته بیایید هیات را برگزار کنید و هر هفته سر جلسه تصمیم بگیرید که مثلاً زیارت عاشورا بخوانید و برنامه فاطمیه و سالیانهتان معلوم نباشد، از آسیبهای هیأت است. برنامه هیأت باید بر همان آرمان و اهداف مشخص و خیلی ریزهکاریهای دیگر و بر اساس عقلانیت دینی باشد. اگر بخواهند کار تشکیلاتی انجام بدهند باید بر اساس عقلانیت دینی برنامه داشته باشند، نه براساس عقل سکولار یا عقل فردی و برداشتهای شخصی. مگر برنامه هیأت باید مبتنی بر ذوق و سلیقه و استحسان باشد؟ که هر جور شد دکور ببندیم! هر آهنگی خواستیم بخوانیم! به هر شکلی هیأت را اداره کنیم! آیا همین که تو فهمیدی درست است؟ یا ابزاری را در هیأت بیاوری و چون تو فهمیدهای، درست است؟ آیا فهم تو فهم دقیق دینی است؟ آیا نگاه کنیم به اینکه خارجیها از چه ابزار و تکنیکهایی در ایجاد جلوههای بصری و جذابیتهای هنری استفاده میکنند و همه آنها را در هیأت بیاوریم؟ فکر میکنی ریشهاش کجاست، مبنایش کجاست یا چه چیزی را داری پایه میگذاری؟ از آن طرف هم دچار تحجّر نشویم که هیأت نه جذابت، نه لطافت و نه زیبایی داشته باشد.
لازمه برنامهریزی بر اساس عقلانیت دینی این است که اولاً باید اطلاعات دینیمان بالا برود و ثانیاً به کارشناسان اسلامی مراجعه کنیم. کسی سلیقه شخصی خودش را به اسم دین تمام نکند؛ چون نوجوانی که به هیأت شما میآید فکر میکند هیأت دینی است و نظام دینی او شکل میگیرد و فهم از دین برایش حاصل میشود. سخنرانی، قرآن خواندن، روضه خواندن، سینه زدن شما و همه اینها روی شکلگیری نظام دینی او موثر است. چرا هر آنچه را که مثلاً در سیدی سینهزنیهای فلان هیأت میبینیم باید اجرا کنیم؟ برنامه سینهزنی ما چجوری است؟ برنامه شور ما چجوری است؟ چرا تقلیدی میخواهیم کار کنیم؟ اگر حجیت دارد ما هم قبول بکنیم. چه موقعهایی باید هیأت داشته باشیم؟ این برنامهها خیلی باید دقیق باشد.
ضلع پنجم، حرکت جهادی و حماسی پنجمین ضلعی که یک هیأت در کار تشکیلاتی باید بهآن توجه کند، حرکت و اقدام بر پایه مشارکت جهادی و حماسی است. هیأت خنثی، هیأتی است که صدایش اصلاً از چارچوب حسینیه بیرون نمیرود. نه اینکه حالا اکو بگذارید، باندها را زیاد کنید، همسایهها را آزار بدهید. نه، منظور پیام هیأت است. هیأت باید پیام داشته باشد. آدمی که در هیأت آمد باید سفیر شما بشود. فردا در مدرسه، دانشگاه، حوزه و خانوادهاش، باید سفیر شما بشود. اما در بسیاری از هیأتها، حرکت و اقدامی بر پایه مشارکت جهادی و حماسی وجود ندارد.
چرا نسبت به معضلات شهر بیتفاوت هستیم؟ چرا به اتفاقات ملی عکسالعمل نشان نمیدهیم؟ چرا در مناسبات جهانی بیخیال عبور میکنیم؟ چرا از قضیه بحرین، افغانستان، تونس، مصر، الجزایر و خیلی از اینها در هیأت میگذریم؟ مگر قرار نبود ما اقامه حق کنیم؟ بالاخره این قلب مؤمن باید بجوشد یا نه؟ «یذاب قلب المؤمن فی جوفه، کما یذاب الملح فی الماء» مثل نمک که در آب حل میشود، این قلب تو در وجودت بالا پایین میشود؟ وقتی یک شیعه را در سوریه سر میبرند، مردم لبنان دچار فتنه میشوند، اینکه مردم بحرین ناموسشان به خطر میافتد، در هیأت حسی پیدا میشود یا نه؟ اگر نمیشود؛ این هیأت نمیتواند در راستای انقلاباسلامی حرکت کند. باید هدف کلان اجتماعی را پی بگیرید. حضرت آقا میفرماید: پانزده خرداد، پانزده خرداد شد به خاطر اینکه این مجالس عزا و دسته جات عزاداری آمد. هیچ قدرتی نمیتوانست، پانزده خرداد را آنطور کند مگر قدرت خون سیدالشهداء. شما چرا این قدرت را از هیأتها گرفتهاید؟ چرا قدرت اصلی هیأت را که باید یک هدف کلان اجتماعی را پی بگیرد از بین بردهاید؟ چرا فقط حس و برداشت معنوی و فردی خودتان را در هیأت میخواهید بدست بیاورید؟ چرا از هیأت جان نمیگیرید که بخواهید جهان را بگیرید؟ اگر بخواهید این ضلع را تقویت کنید، باید حرکت و اقدام تعریف کنید. هیأت چرا سیزده آبان برنامه ندارد؟ چرا 22 بهمن برنامه ندارد؟ چرا 9 دی برنامه ندارد؟ چرا در انتخابات کاری نمیکند؟ چرا برای بحرین کاری نمیکند؟ کسی که در هیأت ما قرار میگیرد هم باید در حوزه اخلاقش، هم در حوزه معرفت، بصیرت، مهارتها و ایمانش درست رشد کند. چرا بچه هیأتیای درست میکنیم که از مناسبات اولیه سیاسی هیچ خبری ندارد؟ فرمایشات حضرت آقا را نمیتواند تحلیل بکند و از ایشان گرا بگیرد؛ چون ما این ضلع اصلی هیأت را که حرکت، اقدام و اقامه حق است یک مقدار پایین آوردهایم.
ضلع ششم؛ امکانات ششمین ضلع اصلی هیأتی که میخواهد کار تشکیلاتی بکند امکانات است. هر کدام از این اضلاعی که نام برده شد اگر نباشد، هیأت و کار تشکیلاتی دچار اشکال میشود. امکانات هم، بر پایه عدالت توحیدی باید داشته باشید. یعنی از یک طرف، نه آنچنان کار را به سیستمها و تکنولوژی امکانات و ابزار گره بزنیم که دچار اسراف شویم و یا تغییر ذائقه برای مخاطب ایجاد کنیم و نه از آن طرف، آنقدر فقیرانه و بیچاره و مسکینانه کار هیأتی کنیم که وقتی یک برنامه در سطح شهر میخواهیم برگزار کنیم، نه صوتی، نه پرچمی و نه نمادی داریم. هر دو غلط است. مواظب باشید یک وقت خدای نکرده در دستگاههای اداری و نهادها یکباره غوطهور نشوید که امکانات بگیرید. خیلی جاها امکانات و پول باعث شده ما انگیزهها و اهدافمان بهم بخورد. امکانات را باید در اختیار بگیریم. اگر آنها برای ما هدف شوند، دچار اشکال خواهیم شد.
محور؛ امام اگر این شش ضلع را در کنار همدیگر قرار بدهید، یک محور میخواهد. اگر تشکل بر اساس نظام امامت باشد، باید امام داشته باشد. امام نباشد به هم میریزد، همهاش خراب میشود. نماز جماعت وقتی امام هست نماز جماعت میشود، هر گونه افراط و تفریط خطاست. پیشروی از امام خطاست. عقب افتادن از امام خطاست. همه اینها بر حول محور امام شکل میگیرد و پاسخ پیدا میکند. این شش ضلع اصلی از یک کار تشکیلاتی هیأتی است.
چه نیرو یا سازماندهی وجود دارد که این تشکلهای هیاتی را بهم وصل کند؟ چون که صد آمد نود هم پیش ماست. اگر هیأت بر این اهداف و بر این شاکله و مبتنی بر اقامه حق شکل بگیرد، مثل برادههای آهن که جذب آهنربا میشوند، همه به هم میچسبند. باید این اتفاق بیفتد. اگر در شهری هیأتای جبهه حزبالله متشکّل نمیشوند، گیر در خود آنهاست. باید رفت دید، در نگاه به مبانیشان، آرمانهایشان، اهدافشان، برنامههایشان، چرا نباید بتوانند؟ اگر هیأت در پی یک حرکت جهادی و پیگیری یک هدف کلان اجتماعی باشد آیا نسبت به اتفاقات محل و شهر میتواند بیتفاوت باشد؟ یک نهاد و یا سازمان بیرونی در نظام انقلاباسلامی میتواند بیاید این سازماندهی کلان را صورت بدهد، اما وقتی خود اینها برخوردار از این مشترکات و علائق درونی نباشند حتی قویترین عناصر هم نمیتواند این کار را صورت بدهد.
اگر فقط هیأت ما متشکّل بشود درحالیکه بقیه هیأتها اینطور نیستند؛ آیا ما میتوانیم اثرگذاری لازم را داشته باشیم؟ صد در صد همیشه اینطور بوده که با گروه پیشرو این اتفاق افتاده است. هفتاد و دو نفر آمدند کربلا و یک جریانی در طول تاریخ رغم خورد. حضرت امیر میفرماید از قلّت آدمهایتان وحشت نکنید. از کم بودنتان چرا میترسید؟ جالب اینجاست، استراتژی اهلبیت در طول تاریخ این بوده: سرمایهگذاری بر جمع قلیل تأثیرگذار. میگوید: سیصد و سیزده نفر. میگوید: هفتاد و دو نفر. میگوید پنجنفر. امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر، همه اینها را نگاه کنید. یک هیأت اگر دقیق و درست عمل بکند و بیرق را به دست بگیرد و در میدان به اهتزاز در بیاورد حق و باطل از هم معلوم میشود. اگر یک موقع اتفاقاتی از سوی جامعه یا در عرصه بینالملل مثل همدردی با بحرین و اینها پیش میآید، این حس چگونه باید بروز داده شود؟ یک بنر در هیأت زده شود؟ یک سخنران بیاید پنج دقیقه صحبت کند. شروعش از اینجاست. در مورد خود اباعبدالله چه میفرمایند؟ اینکه عزا را در ظاهر خودت نشان بدهی. پیراهن سیاه میپوشی، عروسی نمیگیری، مجلس عزا شرکت میکنی؛ چون نسبت به آن واقعه میخواهی عکسالعمل نشان بدهی. بله ظواهر تأثیر دارند. این حداقلهاست که باید باشد. یعنی باید آشنایی و شناخت ایجاد شود تا تألّم و درد در قلب فراهم شود. اینکه آن روایت میگوید قلب مؤمن در وجودش ذوب میشود مثل آن نمک که در آب حل میشود از چیست؟ از منکری که میبیند ولی نمیتواند کاری بکند. در هیأت گریه کنیم، دعا کنیم، ذکر بگوییم و سینه بزنیم برای رهایی مردم مظلوم بحرین. این حداقلها هم تأثیر دارد. اینکه در جایی زلزله میشود مثل کشور خودمان، وقتی رهبر معظم انقلاب مثلاً برای مردم استان بوشهر نامه مینویسد، اظهار تألّم و همدردی میکند، شما وظیفهای ندارید؟ نمیتوانید مثلاً آن روز برای درگذشتگان فاتحهای بفرستید؟ یا صندوقی بگذارید و برای مردم آنجا کمکی جمع کنید؟یا یک گروه جهادی اعزام بکنید و کمک کنید؟
اینکه این کلاسها برای ما کمرنگ نشود چکار باید بکنیم؟ هیأت باید برنامه آموزش را مستمر کند. حداقل ماهی یک نیمروز آموزشی داشته باشد. یک پنجشنبه بعدازظهر، ظهر تا مغرب بچهها باید آموزشهای اخلاقی، مهارتی، روشی، اعتقادی ببینند. سهم هیأت جداست. سهم هیأت همان اجتماع قلوب است. ولی برای اینکه آن کار واقعی جلوه بکند، باید روی دوش آدمهایی بیاید که قوی باشند. اگر این آدمها گُردهشان ضعیف باشد هیأت را به زمین میکوبند. من و شما در هیأت که مینشینیم بهره اصلی و عمومیمان را میبریم، اما بهره تخصصی و برنامههای اختصاصی وقتی معنا پیدا میکند که شما تشکیلاتی فکر کنید. البته بچههای هیأت منتظر هیأت هم نباید باشند. تنپرور و آمادهخور نباشند. خودشان هم سعی کنند و رشد فکری و عقیدتی خود را صورت دهند.
آیا هیأت در تراز انقلاباسلامی وجود خارجی دارد؟ تمام این مفاهیم و مدلها بالاخره نسبی است. هر هیأتی در درجهای واقع شده. باید دید چقدر قوت و ضعف دارد، چقدر توجه دارد، چقدر در پیشبرد برنامهها، تلاش دارد. از این جهت وظیفه داریم تلاش کنیم و خودمان را به قلّه برسانیم. اگر در شهری هیأت پیشرو شود، خودش لطف بزرگی است. یعنی سعی میکند خودش را به حد تراز برساند.
آیا صرف تشکّل شدن کافی است؟ یعنی ما به سمت هیأت آرمانی حرکت کردهایم؟ تشکل شدن از لوازم آن است. ما وقتی قله را ترسیم میکنیم، برای اینکه به آن برسیم باید یک شاکلهای پیدا کنیم. این تشکّل خودش یک امکان و ابزار است. از این جهت که بستری فراهم میسازد تا ما رشد فردی و اجتماعیمان جهت تحقق اهداف رقم بخورد و الّا بت شدن، لهو شدن و لغو شدن و اینکه ما سرگرم به تشکّلسازی بشویم و از آرمانها و اهداف بمانیم جزو آسیبها و خطرات است. تشکل موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد. یک طریق و راه است برای خدمت به انقلاباسلامی و تحقق اهداف انقلاباسلامی.
سه واجب برای هیأت روایتی از امام صادق(ع) آفات تشکل را بیان فرموده است: «اذا لم تَجتَمِع القَرابَةَ علی ثَلاثةِ اشیاءٍ تَعَرَّضوا له حَول الوَهنِ عَلیهم و شَماتَةَ الاعداءِ بِهِم و هی تَرکُ الحَسدِ فیما بَینَهم لِئَلّا یَتَحَزَّبُوا فَیشتّت اَمرَهم و التّواصُل لِیکونَ ذلک حاویاً لهم علی الاُلفَة و التّعاونِ لِتَشملهم العزّة وَ شِماتَةَ الاَعداءِ بِهِم» (وسائل الشیعه، حدیث 9، باب وجوب الامر بالمعروف) اگر اجتماعی براساس این سه امر تشکیل نشد سقوط و سرزنش برایش پیش میآید، اول: آنکه نسبت به هم حسد نورزند تا چند دستگی بین آنان پیش نیاید و باهم مهربان باشند و همکاری و کمک در مشکلات اجتماعی داشته باشند تا عزت و عظمت بر آنها سایه افکند. این روایت پایه اخلاق تشکیلاتی است. اولاً اگر نمیخواهی در وجود خودت حسادت پیدا و درمان کنی، وارد کار تشکیلاتی نشو. کار جمعی باعث برخی حسادتها میشود و اگر تو برای درمانش فکری نکنی، جمع را خراب میکنی. ثانیاً؛ نسبت به ارتباطاتت دقت کن. ارتباطات تو باید بر اساس موازین شرعی باشد. اگر در هیأت با کسی رفیق شوی و بعد رفاقتت را ضایع کنی، هیأت را ضایع کردی. پس چرا احساساتی رفاقت میکنیم؟ و در آخر؛ همکاری است. تک محور عمل نکنیم بلکه با همدیگر همکاری کنیم. اینها سه واجب برای هیأت است.
سلام مباحث بسیار خوبی را ارائه داده اید. موفق باشید و سربلند
دیدگاه های مبارک رو نسبت به مطالب وب نوشت ما هم ابراز فرمایید